چکیده:
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﻈﺮﻳه ﺧﻮﺩﺍﺻﻠﺎﺡﮔﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻋﻠﻢ، ﻋﻠﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﺷﻲ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺑﻪﻛﺎﺭﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭﺳﺖ ﺁﻥ، ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﻩﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱ ﻋﻠﻤﻲ ﺟﺮﺡ ﻭ ﺗﻌﺪﻳﻞ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﺔ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺧﻮﺩﺍﺻﻠﺎﺡﮔﺮ ﺗﻘﺮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻱ ﻋﻠﻤﻲ ﺑﻪ ﺻﺪﻕ ﺭﻭﺯﺑﻪﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﭼﺎﻟﺮﺯ ﺳﺎﻧﺪﺭﺱ ﭘﺮﺱ،ﻓﻴﻠﺴﻮﻑ ﺷﻬﻴﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﻓﻌﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺧﻮﺩﺍﺻﻠﺎﺡﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻱ ﺳﻪﻣﺮﺣﻠﻪﺍﻱ ﻗﺎﺋﻞ ﺍﺳﺖ: ﺍﺳﺘﻨﺘﺎﺝ ﻗﻴﺎﺳﻲ- ﻓﺮﺿﻲ، ﺍﺳﺘﻨﺘﺎﺝ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺮﺍء. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺳﻌﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺳﻪﻣﺮﺣﻠﻪﺍﻱ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﻱ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﺁﻥ، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﭘﺮﺱ، ﺩﺭﺑﺎﺭﺓ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺑﺤﺚ ﻛﻨﻢ. ﺩﺭ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻧﻘﺶ ﻓﺮﺽ ﻗﺮﺍﺑﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﺫﻫﻦ ﻭ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻣﺸﺨﺺ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻓﺮﺽ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﻱ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺫﻫﻦ ﺑﺎ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺩﺭ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺍﺑﺖ ﻧﻴﺰ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺑﺮﺭﺳﻲ خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
ایزاک لوی معتقد است که پرس ابتدا بر تمایز صورتبندی این سه گونه استنباط تکیه داشته است؛ اما در اواخر فعالیت علمیاش، به دست دادن تمایز میان این سه روش بر اساس صورتبندی منطقی متمایز، نزد او کماهمیتتر میشود و به جای آن بر نقشی که این استنباطها در فرایند تحقیق علمی بازی میکنند، تکیه میکند؛ بنابراین، این سه را بر مبنای نقش در تحقیق علمی دستهبندی میکند، بهویژه خود استنتاج قیاسی- فرضی را نوعی استقرا بیان میکند (Levi, 1997, p.
2. قرابت میان ذهن و طبیعت بنابراین، از نظر لاودن، پرس در برابر دوراهی قرار دارد: یا باید بپذیرد همة روشهای علمی را بتوان به روش استقرای کمی کاهش داد یا اینکه SCT را رویهمرفته رها کند؛ اما این به معنای آن است که پرس فلسفة علم خود را و تز اصلی خود را در فلسفة علم رها کند (Ibid, p.
به همین دلیل لاودن توجیه استقرای کیفی را نزد پرس بر محور نوعی امید و ایمان میداند و آن را با آوردن قطعهای از پرس نشان میدهد: مشخص است که یگانه امید برای آنکه عقلورزی به روش استنتاج قیاسی- فرضی 1 اصلا بتواند به صدق دست یابد آن است که تمایلی طبیعی در راستای توافق میان ایدههایی که خود را نزد ذهن انسان مطرح میکنند و ایدههایی که در قوانین طبیعت مورد توجه است، وجود داشته باشد (Peirce, 1994, V.