چکیده:
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﻪ »ﻛﺸﻒ ﻭﺍﻗﻊ« ﻭ ﺗﺒﻴﻴﻦ ﻧﻜﺎﺗﻲ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﺓ »ﻓﻄﺮﺕ«، ﺑﻪ ﺍﻗﺴﺎﻡ ﻓﻄﺮﺕ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻴﻢ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻓﻄﺮﻳﺎﺕ ﺣﺼﻮﻟﻲ ﻭ ﺣﻀﻮﺭﻱ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ »ﻓﻄﺮﻳﺎﺕ ﺣﻀﻮﺭﻱ« ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺑﻴﻨﺶﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﺍﻳﺶﻫﺎ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺍﺭﺯﺵ ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ »ﻓﻄﺮﻳﺎﺕ ﺣﺼﻮﻟﻲ«،ﺍﮔﺮ ﻓﻄﺮﺕ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ »ﺑﺪﻳﻬﻴﺎﺕ ﺍﻭﻟﻴﻪ« ﻭ »ﺛﺎﻧﻮﻳﻪ« ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻧﻜﻪ ﻋﻠﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪﻃﻮﺭﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺣﻀﻮﺭﻱ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﻄﺮﺕ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ »ﻗﻴﺎﺳﺎﺗﻬﺎ ﻣﻌﻬﺎ«، »ﻳﻘﻴﻨﻴﺎﺕ« ﻭ »ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺁﻣﺪﻩ« ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﮔﺮﭼﻪ ﺑﺪﻳﻬﻲ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﺭﺟﺎﻉ ﺻﺤﻴﺢ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﺪﻳﻬﻴﺎﺕ،ﺍﺯ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﻓﻄﺮﺕ ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻠﺎﺡ »ﻋﺮﻓﺎﻥ« ﻭ »ﺍﻓﻠﺎﻃﻮﻥ« ﺗﺨﺼﺼﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻓﻄﺮﺕ ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻠﺎﺡ »ﺩﻛﺎﺭﺕ« ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻭ ﻓﻄﺮﺕ ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻠﺎﺡ »ﻛﺎﻧﺖ« ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ »ﺧﻮﺩ ﻣﺘﻨﺎﻗﺾﺑﻮﺩﻥ«، »ﻓﻌﺎﻝﺑﻮﺩﻥ ﺫﻫﻦ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻳﻨﺪ ﻓﻬﻢ« ﻭ »ﺣﺬﻑ ﻧﻮﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻣﻌﺮﻓﺘﻲﺍﺵ« ﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻣﻌﺮﻓﺖﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻧﺪﺍﺭند.
خلاصه ماشینی:
ما در «تصور»، حکمی نسبت به واقعیت خارجی نداریم؛ یعنی سخنی از اینکه این تصور همان واقعیت خارجی است یا نیست، نداریم؛ ازاینرو تخصصا از موضوع بحث مطابقت خارج میشود؛ اما ازآنجاکه علم ما به همة تصوراتمان حضوری است، از ارزش و اعتبار معرفتشناختی برخوردار خواهد بود.
2 نتیجهگیری در این نوشتار برای رسیدن به ارزش معرفتشناختی فطریات، از تعریف «معرفت»، «ارزش» و «فطرت» آغاز شد و پس از بیان اقسام فطرت و توضیحاتی پیرامون آن به ارزیابی معرفتشناختی اقسام آن پرداختیم و در مجموع به این نتیجه رهنمون شدیم که فطریات حضوری اعم از بینشها و گرایشها دارای ارزش معرفتشناختی هستند؛ اما در فطریات حصولی، اگر فطرت به معنای «بدیهیات اولیه» و «ثانویه» باشد، به دلیل آنکه وی با توجه به اینکه قائل است، مادة شناخت از خارج وارد ذهن میشود، از ایدئالیستهای مطلق تبعیت نکرده و ازآنجاکه ذهن را صرفا منفعل نمیداند، یک رئالیست مطلق هم نیست؛ بلکه به نظر میرسد باید وی را یک نیمهایدئالیست دانست.
علم ما به آنها مستقیما بر علم حضوری استوار است، دارای ارزش و اعتبارند و اگر فطرت به معنای «قیاساتها معها»، «یقینیات» و «معنایی که در قرآن و روایات آمده» باشد، اگرچه بدیهی نیستند، ولی به دلیل ارجاع صحیح آنها به بدیهیات، از اعتبار معرفتشناختی برخوردار خواهند بود؛ اما فطرت در اصطلاح «عرفان» و افلاطون به دلیل آنکه تخصصا خارج از بحث ما هستند و فطرت در اصطلاح دکارت به خاطر نداشتن ضمانت معرفتشناختی و فطرت در اصطلاح کانت به خاطر «خودمتناقضبودن»، «فعالبودن ذهن در فرایند فهم» و «حذف نومن از سیستم معرفتیاش» ارزش و اعتبار معرفتشناختی ندارند.