چکیده:
عقل قوهای از قوای نفس ناطقه است. عقل از آن نظر که قوة فکر را به کار میگیرد و از طریق آن علم و معرفت کسب میکند، محدود است؛ اما عقل از آن نظر که دارای خاصیت قبول است، حدی ندارد و از این حیث، هیچ امری ورای طور عقل محسوب نمیشود. دو احتمال در تفسیر طور ورای عقل قابل طرح است: «ما یحیله العقل» و «ما لایناله العقل»، که هر دوی آنها دارای نقص است. ابنعربی عنصر اساسی در علوم فوق طور عقل را به لحاظ روش، یافت شهودی و قلبی آنها دانستهاست که با افاضه و تجلی حق تعالی صورت میگیرد؛ اما به لحاظ محتوا، ممکن است برخی از انواع آن توسط عقل از راه استدلال فکری هم قابل حصول باشد.
خلاصه ماشینی:
«طور ورای عقل» به لحاظ روش، به علوم و معارفی اطلاق میشود که ناشی از وحی الهی و یا کشف و شهود است که از طریق قوهای بالاتر از عقل، یعنی قلب، به دست میآید، و به تعبیر دیگر، راه وصول به این نوع علوم و معارف متفاوت از راه و روش عقلی است که با مقدمات فکری و با تبعیت عقل از فکر به دست میآید؛ چنانکه ابنعربی میگوید: قوای انسانی منحصر در قوایی نیست که در این عالم در انسان موجود است [یعنی: در وقتی که انسان اسیر در مرتبة امکانی و منغمر در محدودة حس و خیال است]، بلکه چه بسا ممکن است در علم الهی، قوایی برای انسان مقرر شده باشد [که مبادی ادراکی انسان را گسترش دهد و گوش و چشم دیگری برای او بگشاید]؛ چنانکه در طریق الهی، اهل طریق در اثبات مقامی که فوق طور عقل است سخن میگویند، و آن قوهای است که خداوند آن را در برخی از بندگانش از رسول و نبی و ولی پدید میآورد و ادراکات آن مخالف احکام عقل است، حتی اینکه برخی از اهل فکر و نظر آن را انکار کردهاند، در حالی که شرع آن را اثبات مینماید.
همان گونه که در عبارت فوق ملاحظه شد، به نظر ابنعربی، هریک از علوم در جایگاه و مرتبة خود دارای اعتبار است؛ چنانکه علومی که از راه عقل فکری و با مراعات قواعد منطقی به دست میآید، معتبر است و در حد خود، ما را به واقع میرساند؛ اما همة واقع از این طریق به دست نمیآید، بلکه برخی از امور فقط از راه ذوق به دست میآید و عقل فکری قادر به تحصیل و تبیین و اثبات آن نیست، و محال است عقل این امور را بدون ذوق و اتصاف به آنها بیابد، و نیز علوم اسرار که از راه کشف و شهود و وحی الهی به دست میآید.