خلاصه ماشینی:
"لانژهون، به این باور است که کمونارها، باید همان روز 18 مارس به ورسای حمله میکردند و مدام به خانم ژنهویو میگوید:«خانم معلم، بیاموز!» در نمایشنامه برشت نیز مانند نمایشنامه گریگ، بهلی yalseB نماینده کمون، خود را به رئیس بانک فرانسه که با تییر در ارتباط است، میفروشد.
پیر لانژهون کارگر مونمارتر، درست تشخیص میدهد که نخستین اشتباه کمون را در آن میداند، که در آن لحظه حساس و ضروری که میبایست به نیروهای دولتی مستقر در ورسای، حمله کند (در 18 مارس)، کمون، در انتظار پیروزی در انتخابات بدون خونریزی، دست روی گذاشته بود!یا موجودی سرمایهداران فرانسوی را در بانک فرانسه(که از آن مردم بود) و حد اقل، میتوانست حقوق گارد ملی را تأمین و اسلحه برای ارتش انقلابیش خریداری کند، به تصاحب خود در نیاورد.
اما بحث در این است:به راستی چرا، برشت به چنین درونمایهای روی آورد؟در آن مقطع زمانی که دکترین ترومن، ریئس جمهوری امریکا، و جنگ سردی که بر جهان سایه افکنده بود و هر لحظه جهان را به کام جنگ جهانی دیگری نزدیکتر میکرد، آیا روزهای کمون، هشداری نبود برای به تصویر کشیدن نیروهای دست راستی به اوج قدرت رسیده میلیتاریسم آمریکا و تسلیم و سکوت سازشکارانه برخی از روشنفکران آمریکایی، در برابر خطر عظیمی که بشریت را تهدید میکرد؟ برتولت برشت، در روزهای کمون پاریس، به درون شکافی روندی تاریخی دست مییازد:جنبشی انقلابی که توانست حکومت نوین مردمی برقرار کند، اما بیش از 72 روز نپایید."