چکیده:
پستمدرنیسم به مثابه جریانی که از دل تحولات دنیای مدرن و با بهرهگیری از گفتمان انتقادی مدرنیته سر برآورده است، تاثیرات بسیاری در حوزههای مختلف و از جمله در عرصه سیاسی داشته است. در این مقاله با طرح این پرسش که چه نسبتی میان پست مدرنیسم و امر سیاسی وجود دارد؟ به صورتبندی این فرضیه پرداخته شده است که پست مدرنیسم به هنگام تطبیق در عالم سیاست، متاثر از نگرشهای نسبیگرایانه در حوزههای هستیشناسانه، معرفتشناسانه و حوزه اخلاق، رویکردی بدبینانه و مبتنی بر شکاکیت نسبت به حوزه قدرت و حکومت را ارائه میدهد که امکان هر گونه قضاوت سیاسی و عمل یا کنش سیاسی را به تعلیق میکشاند. جهت آزمون این فرضیه با بهرهگیری از یک چارچوب مفهومی منسجم، ابتدا به تبارشناسی این جریان بر اساس سیر تحولات و تطورات مدرنیته پرداخته شده و سپس با واکاوی وجوه مختلف اندیشه پست مدرن در ساحتهای هستیشناسانه، معرفت شناسانه، حوزه اخلاق و سیاست، پیامدهای این رویکرد بر امر سیاسی و حوزههای مرتبط با قدرت و سیاست، تحلیل شده است.
خلاصه ماشینی:
از این رو، با بررسی سرچشمه های شکل گیـری مدرنیتـه و سیر تطورات و تحولات موجود در آن که منجر به شکل گیری موج های مختلف و چالش هـا و بحران های اساسی در آن شده است ، بحران ها و چالش هایی کـه زمینـه هـای فکـری، سیاسـی و اجتماعی پست مدرنیته را در درون خود مدرنیسم پرورانده و موجبـات شـکل گیـری آن را بـه وجود آوردند، مورد بررسی و واکاوی قرار خواهند گرفت .
وجه سیاسی قبل از پرداختن به وجه سیاسی از منظر پست مدرنیسم ، ضـرورت دارد دو نکتـه مهـم مـورد توجه قرار گیرد: نخست مفهومی از سیاست و امر سیاسی کـه در اینجـا مـد نظـر بـوده اسـت و دوم ، توجه به خوانش مرجحی که از نسبت برقرار شده میان اندیشه پسـت مـدرن و امرسیاسـی در این نوشتار مورد توجه بوده است .
آنها به این دلیل که اعتقـاد دارنـد تنهـا اراده معطـوف بـه قـدرت در مناسـبت اجتماعی و سیاسی حاکم است ، تمامی مفاهیم ، معتقدات و ارزش های انسانی را به عنوان نتیجـه سرکوبی احتمالات جانشین در نظر میگیرند و بنابراین تمامی آمـوزه هـایی کـه تحـت عنـوان مصلحت جمعی، فضیلت مدنی و ارزش های دمکراتیک ، مطرح میشوند را صرفا گونه هایی از اراده معطوف به قدرت میدانند که قصد تحمیل سلطه را دارند.