چکیده:
مقاله حاضر به کاوشی پیرامون نظریه امامت درنحله های گوناگون اسلامی می پردازد. مسائلی چون چیستی ، چرایی و کیستی امامت در مشرب های کلامی اشاعره ، معتزله و امامیه مورد بررسی قرار می گیرد. ویژگی های رهبری و چارچوب های نظری مشروعیت قدرت در جامعه مسلمان ، به عنوان نقطه مرکزی پژوهش در این مقاله مطرح شده است. مطالعه نظریه پردازی های دانشیان اهل سنّت درخصوص بایستگی های شخصیتی مقام امامت که برمبنای تصویرتقلیل گرایانه آنان شکل گرفته است ، ویژگی های حداقلی مدیریت کلان جامعه ، از قبیل شایستگی ، دانش کافی ، امانت داری و عدالت محوری ، کمتر مورد توجه قرار گرفته ، و تنها به دلیل غلبه و زور و غصب می توان ، با عنوان خلیفه رسول الله ، برجامعه مسلمانان حکمرانی کرد ، و در عین ستمگری و خیانت و ناشایستگی ، نه قیام علیه آنان جایز است و نه می توان از رهبری جامعه برکنار نهاد ، و آن چه در این نوع از فلسفه اهمیت دارد ، توجه به امنیت جامعه و رهایی ازهرج و مرج سیاسی و اجتماعی است . هر چند برخی دانشیان اعتزال به بایستگی برخی ویژگی های ارزشی در امامت اشاراتی داشته اند. اما جایگاه امامت در مکتب امامیه ، استمرار حرکت نبوت ، تبیین فهم دینی در عینیت جامعه ، پاسداری از ارزش های دینی و جلوگیری از کج فهمی ها ، اقامه قسط و نفی فقر مادی و معنوی نسل ها وهدایت و تربیت نفوس انسان ها ست.
This paper is an investigation about the theory of Imamate in various Islamic sects. Some questions about Imamate, such as “ what is”, “ why” and “ who is” are going to be studied according to the theological doctrine of Ash'arism, Mu'tazila, and Imamia. in this article, peculiarities of the leadership and theoretical frames of power legitimacy in the Muslim society are maintained as the central point of the research. Studying the theories of Sunni scholars about personal necessities of Imamate post which are based on their minor conception, the minimum peculiarities of managing the society as a whole, such as competency, enough knowledge, safekeeping, and justice are less noticed. According to Sunni theories, one can rule over the Muslim society, as the caliph of the holy Messenger mere for the sake of domination , power and deforcement . despite oppression, betrayal, and incompetency, neither any revolution against the calphs is legitimated, nor they can be put aside out of leading the society. The only important anxiety in this philosophy is the security of the society and the release from political and social chaos. Though some scholars of Mu'tazila have had some suggestions for valuable peculiarities of Imamate, but the position of Imamate for Imamia is the continuation of the prophecy movement, uttering the religious conception by the society itself, guarding the religious values, protecting from distortions , justice expandin, negating both material and immaterial poverty of the generations, and finally cultivating and leading the souls of the human beings.
خلاصه ماشینی:
مطالعه نظريه پردازي هاي دانشيان اهـل سنت درخصوص بايستگي هاي شخصيتي مقام امامت که برمبناي تصـويرتقليل گرايانـه آنـان شـکل گرفته است ، ويژگي هاي حداقلي مديريت کلان جامعه ، از قبيل شايستگي، دانش کافي، امانت داري و عدالت محوري، کمتر مورد توجه قرار گرفته ، و تنها به دليل غلبه و زور و غصب مي تـوان ، بـا عنـوان خليفه رسول الله ، برجامعه مسلمانان حکمراني کرد، و در عين ستمگري و خيانـت و ناشايسـتگي، نـه قيام عليه آنان جايز است و نه مي توان از رهبري جامعه برکنار نهاد، و آن چه در ايـن نـوع از فلسـفه اهميت دارد، توجه به امنيت جامعه و رهايي ازهرج و مرج سياسي و اجتماعي است .
(اميني، ١٣٦٦: ٥٩٣) زيرا دليل وجوب نصب امامت هماننـد پيـامبري، از قاعده لطف خداوند بهره مند بوده ، و در راستاي استمرار رسالت الهي پيامبر، در هدايت مردم و تبيـين وحي و اداره امور ديني و دنيوي مسلمانان قرار دارد؛ ولي از نظر اهل سنت ، مسئوليت گماردن امام ، بر عهده مردم است ، زيرا اداره امت مسلمان واجب کفايي بوده ، و بـر همـه مسـلمانان فـرض اسـت تـا مديريت جامعه را برعهده گيرند، و چون همگان نمي توانند از عهده چنين مسئوليت خطيري برآيند، و يا همه با هم رهبري جامعه را بردوش کشند، به ناگزير مي بايست شخصي را برگزينند، و يا شخصـي با قهر و غلبه ، اداره کلان جامعه را بر عهده گيرد.