خلاصه ماشینی:
"مهتاب ذلقی عروسک حاجی آقا پشت در نشسته است.
صدای یکی از زنها درآمد: -دل دو ماده آب شد چشم عروسه خواب شد حاجی صیغه رو بخونید نکنه تو خواب بمونید،لیلی لیلی صدای حاجی آقا همهمه و خندهی زنها را برید: -خانم گناهه نامحرم صداتو بشنوفه.
علی آقا هم از توی آینه مواظب جنبیدن لبهای من است.
اصلا علی آقا باید بله بگوید.
این همه بزک به صورتم مالاندهاند که او مرا قبول کند؟من که بله گفتنم اختیاری نیست.
حاجی آقا هنوز اصرار دارد مرا بدبخت کند.
بالاخره باید برای یکی عروسک بشوم یا نه؟علی آقا نشد یکی دیگرچه فرقی میکند.
صدای حاجی دارد دیوانهام میکند: -آیا وکیلم،عروس این دفعه رفته چی بچینه؟ عروسک کوک شده که بله بگوید نه چیزی بچیند.
علی آقا از توی آینه مرا نگاه میکند.
تکلیفم با چشمهای بابا چیست؟حاجی آقا سرش را داخلتر میآورد:«بله عروسک خانم؟»نه!اینبار این عروسک به جای خنده میخواهد فریاد بزند،جیغ بکشد."