چکیده:
چالمرز نوعی معناشناسی ارائه کرده است که معناشناسی دوبعدی نامیده شده تا از معناشناسی منسوب به فرگه متمایز گردد. او احتجاج میکند که این نوع معناشناسی میتواند در برابر استدلالها و شهودهایی به سبک کریپکی مقاومت نماید. چالمرز در صدد است تا از معناشناسی دوبعدی در برهان تصورپذیری ـ که در فلسفه ذهن مطرح است ـ بهرهگیری نماید. در این مقاله، پس از مروری بر کار چالمرز، برخی نقدها که بر معناشناسی وی وارد شده است ارائه میگردد.
خلاصه ماشینی:
"چالمرز برای نشان دادن تفکیک این دو نوع خوانش سناریو که خود منجر به دو نوع تابعـ مفهوم میشود روش زیر را ارائه میدهد: برای بررسی تابع مفهوم معرفتی(اولیه) این پرسش را مطرح کنید: اگر w واقع شود وضعیت S (یک عبارت) چگونه است؟ برای بررسی تابعـ مفهوم خلاف واقع( ثانویه) این پرسش را مطرح کنید: اگر w واقع میشد وضعیت S(یک عبارت) چگونه میبود؟ به طور مثال اگر جهان «همزادـ زمین» واقع میشود آیا «آب XYZ است» صادق میبود؟ پاسخ منفی است.
(همانجا،163) همچنین چالمرز در پاسخ به استدلال معرفتی کریپکی میگوید برای آنکه نشان دهیم معرفت ناشی از جمله «اگرn وجود داشت آنگاه n، D بود» در صورتی که n و D هم مفهوم باشند، تبدیل به معرفت پیشینی نمیشود، باید پرسش مقابل را پیش نهیم: آیا در تمام سناریوها n همان Dاست؟ پاسخ منفی است.
چالمرز ابتدا خصلت پیشینی جمله را بر اساس درست بودن تابع ـ مفهوم در تمامی سناریوها تعریف میکند، اما سپس سناریو(شرایط معرفتا ممکن) را بر اساس پیشینی بودن که همان طرقی که جهان با توجه به تمام آنچه ما به طور پیشینی میدانیم میتوانست باشد، تعریف میکند.
همچنین چالمرز برای تز*2 اثبات ارائه میدهد که این موضوع نشان میدهد او اصلا آن تز را برخلاف آنچه وحید میگوید به عنوان تعریف پیشینی بودن جمله ارائه نمیکند بلکه این تز بیانگر «ارتباطی قوی میان تابع ـ مفهوم و پیشینیت به عنوان یک واژه معرفتی است»."