چکیده:
یکی از مباحث توجیه حاکمیت» توجه به بحث مشروعیت در نظامهای حکومتی ایست. لنا
لزوم کسب مشروعیت و مقبولیت سیاسی در هر دورهای برای سلاطین و حاکمان دارای آهمیت
فراوانی بود. ازاینروء پادشاهان ساسانی (۶۵۱ ۲۲۴ م.) بهمانند پادشاهان سلسلة هخامنشی و حتی
پادشاهان سلسلة کیانی» تلاش میکردند تا ابزارهای مشروعیتزا را بهدست آوردند تا تودة مردم
حکومت آنها را شایستة حرمت بدانند و از فرامین آنها تبعیت کنند. آزاینروء پاداشاهان ساسانی
برای اینکه بتوانند حاکمیت خود را در بین مردم قانونی و مشروع جلوه دهند از ابزارهای مختلفی
استفاده میکردند. در این مقاله تلاش شده است تا تعریفی از مشروعیت آرائه شود و سپس مبانی
مشروعیت ساسانیان در سه قالب مشروعیت بر اساس نسب و تبار مشروعیت بر اساس حق آلهی
سلطنت» مشروعیت بر اساس عدالت و دادگری شاهان مورد بررسی قرار گیرد.
One of the arguments for justifying sovereignty is considering legitimacy
in governmental systems.Therefore, the need for legitimacy and
political acceptance at any time was of great importance for kings and
sultans. Thus, like the kings of the Achaemenid dynasty and even the
kings of the Keyanid dynasty, the Sassanid kings (224 - 651 AD) were
trying to obtain legitimizing tools, so the masses of people would respect
their dignity and obey their orders. Therefore, the Sassanid kings
used various tools to legitimize their sovereignty among the people.
This article attempts to provide a definition of legitimacy and then discusses
the basics of Sassanid legitimacy in three forms of legitimacy
based on lineage, divine right of reign, and based on kings justice and
integrity.
خلاصه ماشینی:
٦ بنابرايــن ، مشــروعيت اسـاس و پايـۀ حاکميت هاسـت کـه همزمـان بـه دو موضـوع متقابـل اشـاره دارد؛ يکـي ايجـاد حــق حکومــت بــراي حاکمــان و ديگــري شناســايي و پذيــرش ايــن حــق از ســوي مــردم کــه بــه نوعــي تعبيــري اســت از واژة مشــروعيت .
مشروعيت دودماني يا خانداني در ايران باستان بـراي درک هـر چـه بهتـر مفهـوم مشـروعيت خاندانـي در عصـر ساسـاني ، شايسـته اسـت کــه ايــن مفهــوم را در عصــر حاکميــت برخــي از شــاهان هخامنشــي جســتجو کــرد تــا بــه اهميــت و جايــگاه آن بيــش از پيــش پــي بــرد.
محمد بن جرير طبري ، تاريخ طبري؛ تاريخ الرسل و الملوک ، ج ٢، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده ، (تهران : اساطير، ١٣٧٥)، ص ٥٨٠؛ همچنيــن ، بــا اســتناد بــه کتيبــۀ شــاپوراول در کعبــۀ زردشــت نزديــک نقش رســتم ، ترتيــب زنجيــرة اســامي افــراد بــه ايــن صــورت اســت : «ساســان ، ســرور، بابــک ، شــاه ، اردشــير، شــاه شــاهان ».
٣٣ شــايد ايــن آشــفتگي و اختلاف نظــر در منابــع مختلــف دربــارة نســب و خانــوادة ساســان در ذهــن خواننــده ايــن ســؤال را ايجــاد کنــد کــه کــدام يــک از ايــن دو شــخصيت تاريخــي مــورد بحــث را مي تــوان به عنــوان پــدر اردشــير، پذيرفــت ؟ لــذا، بــا تکيــه بــر کتيبــۀ شــاپوراول در کعبــۀ زردشــت ، بــر اســاس ترتيــب اســامي مي تــوان بــه ايــن بــاور رسـيد کـه بابـک ، پـدر اردشـير و بـه احتمـال زيـاد ساسـان نيـز نيـاي وي اسـت .