چکیده:
نوشتار حاضر به نقد و بررسی کتاب ناکافی بودن ابتنای انسان شناسی بر ژنها، نوشته پروفسور پیتر ریچرسون و پروفسور رابرت بوید اختصاص دارد. دراین مقاله با مقدمهای بر مساله علوم انسانی در جهان و ایران به بررسی ابعاد مختلف این موضوع میپردازیم و نقش عوامل زیستی و ژنتیک در شکلگیری رفتار و فرهنگ را مطرح کرده و سپس به نقد کتاب میپردازیم. در مقدمه زمینه زیستی انسان و عوامل مختلف زیستی تاثیر گذار در رفتار و فرهنگ مورد بررسی قرار گرفته است. اگرچه این اثر یک کتاب اجتهادی و نوآورانه نیست ولی بطور کلی به اهمیت موضوع فرهنگ و تکامل زیستی میپردازد و سعی اصلی نویسندگان در این کتاب به ایده پردازی و توصیف اهمیت نقش فرهنگ برای فهم رفتار انسان و توصیف این نکته بوده است که فرهنگ بخشی از زیست است. از نظر نویسندگان کتاب فهم فرهنگ از طریق "تفکر جمعیتی" (تفکری که تاثیر بر جمعیت ملاک ایجاد و تحول در فرهنگ است و نه فرد انسانی) ایجاد میشود و درک این موضوع که ژنها و محیط در ارتباط و تعامل هستند و هر دو نقش در ایجاد رفتار انسان دارند.
The current review is on a book titled: Not by Genes Alone written by Peter J. Richerson and Robert Boyd. The review begins with an introduction to Human sciences in Iran and the world and different aspects are discussed. The role of biological factors and Genetics in shaping human behavior and culture is critiqued. Although this book is not a new book on this matter, it refers to the importance of culture and biological evolution. The authors describe the importance of culture for understanding the human behavior and the fact that culture is part of biology. The authors believe that to understand culture, the "population thinking" (thinking that the influence on a population is main cause of change in culture and not individual human being) is the key. Genes and environment interact together and both play a role in human behavior.
خلاصه ماشینی:
از نظر نویسندگان کتاب فهم فرهنگ از طریق «تفکر جمعیتی» (تفکری که تأثیر در جمعیت ملاک ایجاد و تحول در فرهنگ است و نه فرد انسانی) ایجاد میشود و درک این موضوع که ژنها و محیط در ارتباط و تعاملاند و هردو نقش در ایجاد رفتار انسان دارند.
چیزی که در همۀ این روشها مشابه است این که تخمین و محاسبۀ تأثیرات ژنها و محیط در تغییراتی انجام میگیرد که درون یک جمعیت و در ارتباط با یک ویژگی خاص انجام میشود و بهطور کلی تأثیرات ویژگیهای عمومی برای مثال توانایی استفاده از دو پا و انگشت شست انسان (چون در همۀ انسانها با ژنهای مخصوصی کنترل میشوند و یکسان هستند) در جمعیت نادیده گرفته میشوند.
اما چگونه؟ در این بخش بیش از اینکه مکانیسمهایی برای چگونگی فرایند ایجاد، جذب، و نشر فرهنگ تشریح شوند، سؤالاتی مطرح میشوند که نشان از عدم شناخت از ابعاد مختلف مکانیسمهای زیستی و ژنتیکی در نحوۀ مواجهۀ یک موجود پیچیدۀ زیستی مانند انسان با محیط زندگی بر روی کرۀ زمین دارد.
نویسندگان کتاب مدعیاند که فرهنگ نقش کلیدی در تکامل انسان دارد و عوامل فرهنگی اساس فهم فعالیتهای انسانی است که ریشه در زیست دارد.
نیت نویسندگان خوب است و اجازه میدهند فرضیۀ داروین در تکامل فرهنگی نقش داشته باشد، اما این کتاب منبع خوبی برای علاقهمندان به دانستن واقعیت طبیعت ژنتیکی انسان و عناصر اصلی شکلدهندۀ فرهنگ در گروههای متفاوت در نقاط مختلفِ کرۀ زمین نیست.