چکیده:
بدیع یکی از شاخههای اصلی علوم بلاغفت است که از وجوه تحسین کلام بحث میکند. در
این مقاله» صنایع معنوی بدیعی به کار رفته در اشعار خاکسار ابهری» با تکیه بر مجموعه شعر
"کهنه خرابات" با دفّت بررسی گردیده است. سپس آرایههای بدیع معنوی» بر اساس بیشترین
بسامدء با ذکر نمونه تنظیم و درپایان؛ نتیجهگیری شده است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد
که در حوزة بدیع معنوی مراعات نظیرء تضاد تلمیح و تضمین بیشترین بسامد را دارد. کاربرد
دیگر روشهای بدیع معنوی بسیار نادر است» استفاده از آرایههای معنوی نسبت به آرایههای لفظی
بیشتر میباشد. در مجموع مهمترین ویژگی غزلیات خاکسار علاوه بر فصاحت و بلاغت و انسجام
استفاده از صنعت ابداع میباشدء یعنی در اغلب ابیات چند صنعت به کار رفته است. هدف از این
پژوهش» تعیین و انتخاب نمونههایی از آرایههای بدیعی معنوی در غزلیات خاکسار ابهری» با
استفاده از کتب بدیعی معتبر فارسی و با تکیه بر کتاب «کهنه خرابات» او بوده است.
خلاصه ماشینی:
بررسی آرایههای بدیع معنوی درآثار منظوم خاکسار ابهری با تکیه بر کتاب «کهنه خرابات» او حسن رجبی 1 ، محمّد غلامرضایی 2 ، تورج عقدایی 3 و نزهت نوحی 4 چکیده بدیع یکی از شاخههای اصلی علوم بلاغت است که از وجوه تحسین کلام بحث میکند.
در این مقاله، صنایع معنوی بدیعی به کار رفته در اشعار خاکسار ابهری، با تکیه بر مجموعه شعر "کهنه خرابات" با دقّت بررسی گردیده است.
«ابداع، اختصاص به یک صنعت ندارد میتوان گفت که این صنعت سرآمد تمام صنایع است و آن را سلامه الاختراع نیز نام نهادهاند و اختصاص به صنایع لفظیّه و معنویّه ندارد یعنی شامل هر دو میشود و آن چنان است که متکلّم یا شاعر کلامی گوید یا شعری که در آن چندین صنعت از صنایع بدیعیّه باشد.
ارسال المثل «ارسال، در لغت، فرستادن باشد؛ و مَثَل، چیزی بود که بدان متمثل شوند؛ و این صنعت در اصطلاح، چنان است که شاعر، بنا بر ازدیاد شهرت، کلام خود را به مثلی مشهور بیاراید.
استدراک «صنعت استداراک در حقیقت، نوعی از مدح شبیه به ذم است و آن را در کتب بدیع چنین تعریف کرده اند که: شاعر بیتی را آغاز نهد به الفاظی که پندارند هجو است، پس استدراک کند و به مدح باز آید» (همایی، 1383: 306) عاشقکشی از دیدۀ شهلای تو پیداست خونخوارگی از لعل شکرخوای تو پیداست دانم که پریشانکنِ دلهایی و این راز زآشفتگی زلفِ سمنسای تو پیداست (خاکسار، 1372: 16) 13.
حُسن تعلیل «این صنعت چنان است که متکلّم برای امری علّتی ذکر نماید که در واقع علّت او نباشد، بلکه علّت دیگر باشد یا علّت معلوم نباشد.