چکیده:
از پیشینیان نقل شده است که دربرابر هریک از انواع موجود در عالم ماده، فرد مجرد عقلانی در عالم مجردات موجود است که مدبر موجودات مادی است. انواع مادیه برای اتصال به رب النوع (عقل عرضی) خود پیوسته در حرکت هستند و غایت وجودی آنها رسیدن به موطن اصلی و پیوند به اصل خود است. بسیاری از فیلسوفان، اتصال به عوالم غیبی را اوج تکامل مادیات می دانند؛ اما قایلان به ارباب انواع، دربرابر هر نوع مادی، به یک فرد مجرد عقلانی قایل هستند؛ به گونه ای که این فرد مجرد با آن افراد مادی، از نظر طبیعت و نوع یکسان اند. البته شماری از فیلسوفان، مخالف این باورند و به عقول عرضیه باور ندارند و زنجیره عقول را طولی می دانند. آنها اوج تکامل مادیات را اتصال به عقل عاشر (عقل دهم) می دانند. قایلان به ارباب انواع، کثرات نوعی را مستقیما مستند به عقول عرضی می دانند و منکران عقول عرضیه، کثرات نوعی را مستند به جهات متکثره در عقل عاشر دانسته اند.
در مقاله پیش رو، به بررسی دیدگاه حکیم سبزواری که از موافقان وجود عقول عرضیه است و علامه طباطبایی که از منکران آن است، پرداخته ایم.
It has been quoted that, equivalent to the species of the material world; there are immaterial objects in the abstract world that administrate the material beings. All material species are in constant motion to attach their lord of the species (latitudinal intelligence) seeking their original homeland and self. Many philosophers have regarded the connection to the Unseen worlds as the culmination of material evolution; but those who believe in the lord of the species holds that, there are immaterial objects in the abstract world which are the same with the material being in terms of nature and type. Of course, some philosophers disagree and do not believe in the latitudinal intelligence but longitudinal intelligence. Connecting to the tenth intelligence has been regarded as the culmination of material evolution in their point of view. The advocators of the lord of the species directly document the specific multiplicity to the latitudinal intelligence, but the denier of latitudinal intelligence document the specific multiplicity to the manifold dimensions of tenth intelligence. This paper seeks to analyze the ideas of Hakim Sabzevari, who believe in latitudinal intelligence, and Allameh Tabataba’i who denies this intelligence.
خلاصه ماشینی:
حکیم سبزواری بر این مطلب دلایلی اقامه کرده که از این قرار است: دلیل اول: هرگاه عالم حس و شهادت را به نور قاهر اعلون (عقول طولیّه) نسبت دهید، لازم آید که جسم فلک اول، علت جسم فلک دوم باشد؛ چنانکه عقل اول، علت عقل دوم است، ولی جسم نمیتواند علت جسمی دیگر باشد، مگر به وضع و شرط معین، و چون جسم معدوم هیچگونه وضعی ندارد، پس جسم، علت جسم دیگری نخواهد بود (همان، ص561).
به سخن دیگر، صدق مفهوم انسان بر انسان کلی که آن را تعقل میکنیم، دلیل بر آن نیست که معقول ما فردی از ماهیت نوعی انسانی است، بلکه این احتمال وجود دارد که یکی از عقول طولی باشد که در زنجیره علتهای دور یا نزدیک انسان قرار دارد؛ چراکه آن عقل کمال انسان و انواع دیگرِ مادی را واجد است و دراینصورت حمل انسان بر آن موجود مجرد، حمل حقیقت و رقیقت خواهد بود، نه حمل شایع.
علت وارد نبودن بخش اول اشکال ـ همانگونه که حکیم سبزواری در تعلیقه بر اسفار و شواهد الربوبیه اظهار داشته است ـ از این جهت است که وجه سوم از کلام شیخ اشراق که بر قاعده امکان اشرف استوار است، درصورت تمام بودن قاعده يادشده، تنها به اثبات مبادی مجرّد برای انواع برزخی و مادی نمیپردازد، بلکه وحدت نوعی مبدأ مجرّد را با افراد مادی آن نیز اثباتمیکند.