چکیده:
دیدگاه راسل درباره وجود خداوند، «لاادری گری» یا به عبارتی، خداناباوری سلبی است. او از سویی، به وجود هیچ گونه خدایی باور ندارد و از سوی دیگر نیز آن را انکار نمی کند. پژوهش پیش رو درپی نقد دلایل راسل بر بی اعتبار کردن براهین اثبات خداوند است. و در روشی توصیفی- تحلیلی با مراجعه به کتاب ها و مقالات دست اول راسل، ایرادات وی را به چالش کشیده است. نگارنده برآن است که راسل در تضعیف براهین اثبات خداوند، تنها به معلومات عمومی بسنده کرده است و مسیله خدا را منحصر به باورها و ایده های موهوم دانسته و سپس درپی تحلیل، نقد و رد آنها گام برداشته است. در این نوشتار با بررسی و نقد دلایل راسل، سستی و بی اعتباری منطقی آنها نمایان می شود
Regarding the existence of God, Russell believed in “agnosticism” or in other words, negative atheism. That is, just as he does not believe in the existence of God, he does not deny him. Using a descriptive-analytical method and focusing on Bertrand Russell's works, this paper seeks to challenge Russell's objections against the arguments for the existence of God. The findings show that, Russell has focused only on public information against the arguments for the existence of God and didn't provide any rational and reasonable reason.
خلاصه ماشینی:
برهان براساس شرّ گزاف (1) اگر خدایی عالم و قادر مطلق و کاملاً نیکخواه وجود داشته باشد، آنگاه جهان حاوی شرّ گزاف نیست؛ (2) جهان حاوی شرّ گزاف است؛ (3) پس چنین خدایی وجود ندارد (Russell, 1996, p2) راسل در کتاب چرا مسیحی نیستم، در ضمن این استدلال مينویسد: چنانچه من بدانم بچهای را که به وجود ميآورم شخصی دیوانه و آدمکش خواهد شد، من بایستی مسئول ارتکاب جرائم ناشیه از او باشم و چنانچه خداوند قبلاً ميدانست که بشر مرتکب گناه ميشود، او از همان زمان تصمیم به خلق او، به طور وضوح مسئول تمام نتایج حاصله از آن گناه بوده است (همو، 1349، ص47).
2. پاسخ انتقادات راسل بر بياعتباری براهین اثبات وجود خداوند در پاسخ به نقدهای راسل، نخست باید دانست که وی فیلسوفی شکّاک است یا خیر؟ یکی از اندیشمندان معاصر بر آن است که از مجموع روشهای علمی و فلسفی ایشان نميتوان به این نتیجه رسید که راسل مانند دیگر شکّاکان، دنبالهرو فلسفه شک است، ولی از آن اندازه از قطعیت یقینی نیز برخوردار نیست و مشخص نکرده است مرادش از خداوندی که قسمت اعظم بشریت به آن باور ندارند، کدام خداست؟ اگر مقصود، آن خدایی است که دارای عاليترین مفهوم و کاملترین صفات است، البته در هر زمانهای فقط شمار اندکی از مردم به چنین خدایی باور داشتهاند؛ اما اگر منظور موجودی برتر و حاکم بر جهان و پشتیبان آن است، بیشتر نژاد انسانی با مراتب مختلف، به این مفهوم خداپرست هستند.