چکیده:
«حقوق بشر» به عنوان حقوق ذاتی و سلبناشدنی انسان، ریشه در نظریه حقوق طبیعی و بهتعبیر دقیقتر، قانون طبیعی دارد که پیشینۀ آن، به دوران باستان (هراکلیت، سقراط، افلاطون، ارسطو) و بهویژه فیلسوفان رواقی مانند سیسرون، میرسد. «حقوق طبیعی» در دوران کلاسیک و میانه، از منشا متافیزیکی و الهی برخوردار بود. این نظریه اما در قرون 17 و 18م توسط فیلسوفان حقوق طبیعی، همچون هابز، لاک روسو، منتسکیو و نیز گروسیوس، صورت عرفی و لیبرال، پذیرفت و جای خود را به نظریۀ «قرارداد اجتماعی» داد. از این دوره به بعد، این «قرارداد اجتماعی» است که بهویژه در پارادایم پوزیتیوسم حقوقی، مبنای حقوق بشر، شمرده میشود. حقوق بشر، مبتنی بر مبانی فکری جهانبینی لیبرال و پارادایم مدرنیته است. این پارادایم، برخاسته از آراء فیلسوفان بزرگ سدههای 16تا 18میلادی است. مفاهیم مرکزی «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر» که در ماده نخست آن، تبلور یافته و نقش مبانی تئوریک این گفتمان را ایفا مینند، عبارتند از: «عقل»، «کرامت»، «آزادی»، «برابری» و «برادری». این مفاهیم، بهمثابۀ مفاهیم بنیادین حقوق بشر، در این مقاله مورد واکاوی و تحلیل قرار گرفتهاند. مطالعۀ حقوق بشر معاصر از منظر اندیشهی اسلامی، برخی از چالشهای نظری آن را پدیدار میکند. این چالشها، بهویژه در تلقی و تفسیر مفاهیم کانونی عقل، آزادی، برابری و کرامت که در این نوشتار، بررسی شدهاند؛ بیشتر نمایان است. زیرا اسلام، از مفاهیم آزادی، عقل، کرامت و برابری، تحلیل خاص خود را دارد و رویکرد سکولاریستی و لیبرالیستی حقوق بشر معاصر را بهپرسش میگیرد. اما گفتمان «حقوق بشر»، بهرغم نقایص و نارساییهای که دارد؛ تنها گفتمان غالب جهان مدرن و پسامدرن است که از نیمهی دوّم قرن بیستم تا به حال، از اجماع و مقبولیت کمنظیر بینالمللی، برخوردار گشته است. متد تحقیق، تحلیلی-توصیفی است و مقاله، به روش کتابخانهای، گردآوری شده است.
Human rights, as inherent and inalienable human rights, have their roots in the
theory of natural law and, more precisely, natural law, which goes back to
ancient times (Heraclitus, Socrates, Plato, Aristotle), and in particular Stoic
philosophers such as Cicero. The "natural rights" of classical and medieval
times had metaphysical and divine origin. But in the 17th and 18th centuries,
this theory was adopted by philosophers of natural law, such as Hobbes, Locke
Rosso, Montesquieu, as well as by Grossius, and adopted the "social contract"
theory. From this period onwards it is the "social contract" which is considered
the basis of human rights, especially in the legal positivist paradigm. Human
rights are based on the intellectual foundations of liberal worldview and the
paradigm of modernity. This paradigm derives from the ideas of the great
philosophers of the 16th and 18th centuries. The central concepts of the
Universal Declaration of Human Rights, which are crystallized in the first
article and serve as the theoretical foundations of this discourse, are: "reason",
"dignity", "freedom", "equality" and "brotherhood". These concepts, as
fundamental human rights concepts, have been analyzed in this article. The
study of contemporary human rights from the perspective of Islamic thought
poses some of its theoretical challenges. These challenges are particularly
evident in the interpretation of the focal concepts of reason, freedom, equality,
and dignity examined in this paper. Because Islam has its own analysis of the
concepts of freedom, reason, dignity and equality, it calls for a secularist and
liberalist approach to contemporary human rights. The human rights discourse,
but despite its shortcomings, is the only dominant discourse in the modern and
postmodern world that has enjoyed unparalleled international consensus since
the second half of the twentieth century. The research method is analyticaldescriptive
and the article is collected by library method.
خلاصه ماشینی:
اما نظریۀ حقوقی اسلام، رویکرد کاملاً عقلانی و دینی است که افزون بر مبانی و اصول بنیادین مشترک (عقل، کرامت، آزادی، برابری و برادری)، بر مفاهیم بنیادینِ خدامحوری، حقمحوری، انسانشناسی دینی، خلافتِ انسان، بندگی (عبد) و عیال (خانواده) بودن انسان نسبت به مقام شامخ ربوبی، تأکید میورزد.
این مقاله در سه بخش، سامان یافته است؛ بخش اوّل، ترمینولوژی و مباحث مقدماتی است، بخش دوّم، چالشهای مبانی نظری حقوق بشر با اندیشۀ اسلامی را مورد مطالعه قرار میدهد و بخش سوّم، به ویژگیها و امتیازات حقوق بشرِ اسلامی، پرداخته است.
به تعبیر دیگر، آنها حقوقی هستند که هرکسی از آن حیث که انسان است، از آنها برخوردار است؛ همه انسانها در آن سهیماند، صرف نظر از حقوق و تکالیفی که یک فرد ممکن است به عنوان شهروند، عضو خانواده، کارگر، یا عضو سازمان یا انجمن خصوصی و عمومی داشته باشدو یا نداشته باشد.
در گفتمان حقوق بشر معاصر مبتنی بر فرهنگ متجدّد، مبنای حقوق، طبیعت و حیثیّت ذاتی انسان-که از آن به عنوان «نظریۀ حقوق طبیعی» یاد میشود-، «قرارداد اجتماعی» و «اراده مردم» است و منبع آن، دکترین حقوقی، رویۀ قضایی، اسناد بینالمللی و قوانین اساسیِ کشورهای متبوعه میباشد.
خلاصۀ دیدگاه شهید صدر، این میشود که چون انسان بماهو انسان، شأنیت خلافت الهی را دارد؛ پس نوع انسان ذاتاً از کرامت برخوردار است؛ ثانیاً چون همۀ انسانها بالفعل از مقام خلافت برخوردار نیستند، پس همه حق سلطه و آمریت بر دیگران را ندارند؛ تنها انسانِ خلیفه است که حق حکمرانی دارد.