چکیده:
هدف از این پژوهش، بررسی رابطه رهبری معنوی و درگیری شغلی در میان کارکنان دانشگاه کردستان بوده است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. با استفاده از شیوه نمونهگیری تصادفی، نمونهای به حجم 116 نفر از کارکنان انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. جهت گردآوری دادهها از پرسشنامههای استاندارد رهبری معنوی و درگیری شغلی استفاده شد. پایایی دو پرسشنامه رهبری معنوی و درگیری شغلی با استناد به ضریب آلفای کرونباخ، به ترتیب 91/. و 80/. گزارش شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمون t تک نمونهای، آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون به شیوه همزمان صورت گرفت. نتایج نشان داد که وضعیت رهبری معنوی در دانشگاه کردستان در سطح بالاتر از متوسط و میزان درگیری شغلی کارکنان در سطح متوسط بود. بین رهبری معنوی و درگیری شغلی کارکنان رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. همچنین مشخص شد که اگرچه ترکیبی از مؤلفههای رهبری معنوی میتوانند نقش معنیداری در پیشبینی درگیری شغلی داشته باشند، اما به استثنای مؤلفهی ایمان و امید در کار، هیچیک از مؤلفههای دیگر نمیتوانند به تنهایی اثر رگرسیونی معنیداری بر درگیری شغلی کارکنان داشته باشند.
خلاصه ماشینی:
در ادامه مهم ترين پژوهش هايي که از اين فرضيه حمايت ميکنند، گزارش شدهاند: تابان و همکاران (١٣٩٢) پژوهشي با عنوان "مطالعه رابطه بين رهبري معنوي و انگيزش شغلي کارکنان دانشگاه ايلام" انجام دادند.
خالصي و همکاران (١٣٩١) طي پژوهشي در ميان کارکنان بيمارستانهاي آموزشي و درماني وابسته به دانشگاه علوم پزشکي کردستان نشان دادند که بين رهبري خدمتگزار و درگيري شغلي کارکنان رابطه معنيداري وجود دارد.
نتايج نشان داد که ضريب همبستگي بين رهبري معنوي و درگيري شغلي کارکنان برابر با ٣٩/.
نتايج نشان داد که رابطه مثبت و معنيداري بين رهبري معنوي و درگيري شغلي وجود داشت .
اگرچه نتايج پژوهشيِ کاملاً مرتبطي با اين نتايج يافت نشد، اما در عين حال ميتوان يافته هاي پژوهش را هم سو با نتايج پژوهش هاي پيشين دانست که ارتباط رهبري معنوي را با کيفيت زندگي کاري (طالقاني و همکاران، ١٣٩٢؛ شجاعي و خزايي، ١٣٩١؛ ملکي و همکاران، ١٣٩٠)، انگيزش شغلي (تابان و همکاران، ١٣٩٢؛ سپهوند و همکاران، ١٣٩٢)، هويت يابي سازماني (رستگار و همکاران، ١٣٩١)، توانمندسازي کارکنان (شعباني بهار و همکاران، ١٣٩٢؛ ضيائي و همکاران، ١٣٨٧)، عملکرد شغلي و سازماني (عطافر و همکاران، ١٣٩٢؛ فيهي، ٢٠٠٧)، يادگيري سازماني (زارعي متين و همکاران، ١٣٩١؛ داودي و اشتري، ١٣٩٠)، رفتار شهروندي سازماني (ابراهيم پور و همکاران، ١٣٩٠؛ چن و يانگ ، ٢٠١٢)، فرهنگ سازماني (کاراداگ، ٢٠٠٩)، و رضايت شغلي (يوسف ، ٢٠١١)، مورد تأييد قرار دادهاند.