چکیده:
این مقاله با تحلیل موضوع فنا به عنوان غایت کنش اخلاقی، به تقریری نوین از نظام اخلاقِ عرفانی ـ صدرایی توجه دارد. انسان برای ایصال به سعادت غایی خود ناگزیر است که مدارج هستی خویش را معدوم سازد: عدم قالب و عدم نفس و عدم روح. این گامها که به ترتیب معادل با مرگ طبیعی و اِنعدام نفس انسانی و فنا در توحید الهی هستند، ضمن همخوانی با مبانی تشکیکی ـ وجودشناختی حکمت متعالیه، با پاسخ به این پرسش که «در خوانش سلبی از ماهیت اخلاق، نقش فعل اخلاقی چیست؟»، امکان ارائه یک نظریه اخلاقشناسانه سلبی را فراهم میکنند. بر این قرار، مسیرِ تخلّق از پی سفر انسان به عالم اله آغاز میشود و پس از محوِ ماسوی الله پایان مییابد. با التفات به تمایز اخلاق دنیوی و اخروی و در عین توجه به حدیث قرب نوافل و فرائض، امتیاز این نظریه سلبی در تشخیص ماهیت اخلاق اسلامی نمایان میشود.
By analyzing the issue of annihilation as the end of moral action, this article pays attention to a new interpretation of Sadra’s mystical moral system. In order to reach his ultimate happiness, man must destroy the degrees of his existence: absence of form, absence of self, and absence of spirit. These steps, which are equivalent to natural death, destruction of the human self and annihilation in divine monotheism, respectively, in addition to being harmonious with the skeptical-ontological foundations of transcendental philosophy, by answering the question “What is the role of moral action in a negative reading of the nature of morality?” provide a possibility of presenting a negative ethical theory. Accordingly, the path of being moral begins after man’s journey to the divine world and ends after the disappearance of non-Gods. By heeding the distinction between worldly and otherworldly morality and concurrent with paying attention to the hadith of proximity of supererogatory and obligatory prayers, the advantage of this negative theory in recognizing the nature of Islamic morality is clarified.
خلاصه ماشینی:
ايشان در فصل دوم رساله الولايه و ذيل عنوان اين فصل (نظام عالم از ديدگاه عارفان) چنين مينويسد: «در اينحال که نظام عالم، نظام اعتباري نيست، پس واقعيت آن از چه سنخي بايد باشد؟ و به ديگر سخن، اين اسرار و حقايقي که در باطن شريعت نهفتهاند، از چه سنخي هستند؟» (طباطبايي، 1388: 37) همچنين به تفصيلي که بيان خواهد شد، طبق نظريه صدرا بعد از طي مراحل سهگانه عرفاني نفس، مرحله چهارم که بهعنوان کمکگيري خلق براي سفر به سوي حقتعالي انجام ميشود به عنوان عالي ترين مرتبه اخلاقي محسوب ميشود.
(صدرالدين شيرازي، ۱۳۹۸: ۴۰۵) در حقيقت انسان با انعدام تن و قالب جسماني خويش به سود نفس ناطقه و متعالي، به مراتب تازهاي از حيات نائل ميشود و به بياني روشنتر به اين نکته التفات مييابد که مسير رشد و تعالي او پس از انعدام قالب به سود نفس، همچنان و در مراتبي چندلايه گشوده شده است.
با اين توضيحات، بايد تصديق کرد که طبق مباني حکمت صدرايي؛ انسان در مسير رسيدن به سعادت واپسين خود، با تنعم در بهشت اخروي و با درک منزلت متفاوت اهل بهشت که مقتضاي وسعتِ استعداد آدمي است، نفس خود را که در حيات دنيوياش به تربيت آن اشتغال داشت، در مرتبه والاتر از حيات اخلاقي خود فاني ميکند.
فعل اخلاقي چيست؟» به بيان ديگر، آيا اعمال انسان اصالتاً اخلاقي است يا بايد آنها را به حوزه احکام سپرد و اخلاق را يکسره در معناي سلبي آن، يعني در مفهومي متّصف به عدمِ نفس و عدمِ قالب تفسير کرد؟ بهزعم نگارنده براي رفع ابهام از نسبت فعليت و عدميت (سلبيت) در اخلاق، ميتوان سه توجيه 1 را ارائه کرد: يك.