چکیده:
«عرفان اسطوره ای»، نخستین و بنیادی ترین عرفانی است که تا اکنون انسان آن را ورزیده است. «عرفان اسطوره ای»، عرفانی است از آن انسان های کهن و اسطوره ای، که در سپیده دمان تاریخ، به گونه ای یکسر طبیعی و ناآگاهانه، آن را می آزموده اند و به کار می بسته اند.
گمانم بر آنست که، انسان های اسطوره ای و کهن، نخستین عارفان گیتی بوده اند؛ چرا که، جهان بینی آنان با عارفان امروزین، البته با نگاهی به فراخی و نه به ژرفی، همسانی هایی داشته است. این جستار، یک همسنجی (= تطبیق) فراخ نگرانه، بر پایه های «حکمت ذوقی»، «خاکساری»، «ریاضت کشی»، «زیباپرستی» و «دست افشانی رازورانه» (= سماع)، میان عارفان امروزین و انسان های اسطوره ای و کهن را به سامان می رساند؛ و نمونه هایی از اسطوره های «زنده» و «مرده» را برای اثبات این همسانی ها، فرادست می دهد.
جدای از این همسنجی (= تطبیق)، عرفان انسان های کهن، نامزد به «عرفان اسطوره ای» به گستردگی، کاویده و بررسیده و آشکار می آید؛ و نظریه هایی نغز و نو، درباره دست افشانی رازورانه (= سماع) و دین بهی(= زردشتی)، دینی بر بنیاد «زیباپرستی»، نشان داده می شود.
Mythical mysticism is the first and the most basic mysticism that man has so far practiced. It is a mysticism that ancient and mythical men naturally and unknowingly practiced and implemented since the dawn of history.Ancient and mythical men were the first mystics because their world view was somehow similar to today's mystics. The present article makes a broad comparative study of ancient and modern mystics. To prove such similarities, some dead and living myths will be mentioned.In addition to this comparison, ancient men's mysticism, called mythical mysticism, will be broadly studied and analyzed. Novel and elegant theories about mysterious dance (samma') and Zoroastrianism, a religion based on aesthetics, will be portrayed.
خلاصه ماشینی:
" (کزازي ، ۱۳۸۵ : ۶) نکتة بابستة گفت در اين ميان آنکه ، براي روشن گري و آشکارگي جهان بينـي انـسان کهـن و آغـازين ، جــداي از بهـره جـويي از آبــشخورهاي "مـرده " اي چـون : نــسک (= کتاب )هاي ديني ، نگاره ها، سنگ نگاره ها و سنگ نوشته ها، بايسته و شايـسته مـي نمايـد که از آبشخورهاي "زنده " هم ، فايده ها و بهره ها برداريم ؛ و آبـشخورهاي "زنـده "، همـان قبايل بدوي و وحشي روزگار امروزين مـا هـستند کـه بـه ويـژه ، در قـاره هـاي آفريقـا و اقيانوسيه و آبخوسته (= شبه جزيرة ) هندوسـتان گـسترده و پراکنـده گـشته انـد؛ و از آن روي ، که هم چنان در زينة (= مرحلة ) اسطوره اي پايبند مانده انـد و بـه زينـة خردگرايـي دانشورانه نرسيده اند؛ منبعي جوشان براي بازگفت نمونه هايي (=مثالهايي ) از جهـان بينـي اسطوره اي خواهند بود؛ که ما را در اين جستار به کار خواهد آمد.
" (همان : ص ۱۲۱) گفتن اين دو نمونه ، به فراخي ، براي آن بود که بازنماييم و نشان دهيم که تنها، شيخ نامبردار "رفاعيه "، شيخ احمد رفاعي " و ديگر عارفان گرانمايه نبوده اند که با حيوانات در نهايت بزرگداشت و احترام برخورد مي نموده اند؛ که ايـن رفتـار و هنجـار و شـيوة يکـسر رازورانه و عارفانه ، از سوي انسان هاي اسطوره اي و نخستين ، آغاز آمده است ؛ و به عارفـان امروزين ما رسيده است ؛ و گونـه اي "خاکـساري " و "رفتـار فروتنانـه اي " کـه در آن بـاز مي يابيم ؛ از همان گون خاکساري و فروتنانگي عارف ترساييـست ؛ ليـک، فروتنـي عـارف ترسايي ، وي را به ”قرب “ مي رساند؛ و خاکساري انسان کهن و ديرين ، او را به همـاهنگي و هم نوايي با طبيعت مي رساند و بقا و دوامش را پذيرفتار مي آيد.