چکیده:
فرهنگ مربیگری به عنوان یکی از ارکان اصلی اجرای مربیگری در سازمان معرفی میشود و در صورت عدم توجه به بسترهای مناسب اجرای مربیگری از جمله فرهنگ مربیگری، امکان به حاشیه رفتن آن وجود دارد. از طرفی به منظور ایجاد و توسعه فرهنگ مربیگری لازم است که فرهنگ سازمان به عنوان فرهنگ غالب، مورد توجه متخصصان قرار گیرد. فرهنگ مربیگری به عنوان خرده فرهنگ درون فرهنگ غالب سازمان تعریف میگردد. اما تمامی فرهنگهای سازمانی حامی پیادهسازی و اجرای مربیگری نخواهند بود. لذا مقاله حاضر درصدد است تا به بررسی ادبیات موجود در زمینه ارتباط فرهنگ مربیگری با فرهنگ سازمان بپردازد. در این نوشتار با استفاده از مرور سیستماتیک ادبیات، پژوهشهای صورت گرفته در این زمینه مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرند. یافتهها در قالب دو دسته پژوهشهای داخلی و خارجی ارائه شده و پس از مرور انتقادی پژوهشهای صورت گرفته، نتیجه در قالب پیشنهاد پژوهشی در اختیار پژوهشگران این حوزه قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
در عصری که کسب و کارها در تلاش جدی برای چابکی هستند، استفاده از مربیگری نتایج بهتر برای کسب و کار و آمادگی بیشتر برای تغییر(Caine, 2019; ICF/HCI, 2018; Kauffman and Hodgetts, 2016) و تعلق کارکنان(Bock and Conlinn, 2011) را به دنبال خواهد داشت(Lawrence, 2017).
اخیرا نیز مربیگری به عنوان ابزاری برای تسهیل یادگیری و بهبود عملکرد مدیران از عالی به نقطه اوج مورد توجه قرار گرفته است(Feldman and Lankau, 2005; Feldman and Moore, 2001; Sherman and Freas, 2004; Stern, 2004).
در همین خصوص طی پژوهشی (Rosha and Lace, 2016) بر روی 41 تعریف موجود مربیگری، تحلیل محتوا صورت گرفت و نتیجه این بود که هیچ رویکرد یکسانی نسبت به تعریف مربیگری وجود ندارد.
مروری بر ادبیات تجربی فرهنگ مربیگری، چند مدل نظری را مشخص میکند(Hawkins, 2012)، اما در مورد اینکه عوامل اصلی فرهنگ مربیگری چیست و این عوامل چگونه در ارزشها، باورها، مفروضات و مصنوعات یک سازمان نمایان میشوند، اتفاق نظر کمی وجود دارد.
روششناسی این پژوهش با استفاده از مرور سیستماتیک ادبیات و با هدف تلفیق پژوهشهای موجود درباره فرهنگ مربیگری انجام شده است.
در ایجاد فرهنگ مربیگری همراستا با فرهنگ سازمانی، توجه به اصول گفتمان 1 و داستانسرایی 2 بسیار حیاتی است(Lawrence, 2014, Pounsford, 2007; Carr, Ann and Ann, 2011, Driscoll and McKee, 2007; Reissner, 2008; Dolan and Bao, 2012).