چکیده:
بزرگترین منظومهی حماسی قوم ایرانی مجموعهای از داستان، اسطوره و تاریخ است که در آن همهی اجزا به هم پیوند خوردهاند، به گونهای که نادیده گرفتن یک جزء به دیگر اجزا آسیب میرساند و فردوسی سرایندهی حکیمی است که با شکوه تمام آفریدگار این پیوستگی و زیبایی است. یکی از بخشهای این اثر عظیم، داستان اسکندر است که از نگاه تاریخی با حمله به ایران، امپراتوری بزرگ هخامنشیان را در هم شکست و بزرگترین گناه تاریخ حکومت خود را مرتکب شد، اما در شاهنامهی فردوسی جلوههای دیگرگونهای از کردار او نموده شده است که از برجستهترین آنها میتوان به منش او در برابر زنان اشاره کرد. این نوشته بر آن است تا با خوانشی زنانه ،اسکندر تاریخ را در کنار اسکندر شاهنامه بنشاند و به تحلیل چنین رفتارهایی از یک جنگجوی بزرگ ،به روایت یک اثر حماسی بزرگتر ، بپردازد.
Ferdowsi’s Sah-nama, Iranians’ greatest epic in verse, is comprised of stories, myths and historical events which are all interrelated and interwoven together, so that excluding or leaving out any part of it disintegrates the whole. Sah-nama provides one of the sources for the story of Alexander (Eskandar) the Great who invaded Iran and brought a debacle to the Achaemenids, and so did he commit his very sin of his ruling period. He is, however, a man of different credit as presented in Sah-nama. He is not an evil as a whole. His treatment of women is noteworthy. This article is to investigate his character through a rather feminine point of view and compare and contrast two warrior Alexanders; one as a historical character and one as introduced in Sah-nama.
خلاصه ماشینی:
يکي از بخش هاي اين اثر عظيم ، داســتان اســکندر اســت که از نگاه تاريخي با حمله به ايران ، امپراتوري بزرگ هخامنشيان را در هم شکست و بزرگ ترين گناه تاريخ حکومت خود را مرتکب شد، اما در شاهنامه ي فردوسي جلوه هاي ديگرگونه اي از کردار او نموده شده است که از برجسته ترين آنها مي توان به منش او در برابر زنان اشاره کرد.
com@Fateme_heydari١٠ 194 پيشينه ي تحقيق درباره ي اســکندر مقدوني در زبان ها و ادوار گونه گون روايت هاي بسياري گفته و شــنيده شــده و هر کس به فراخور دوره و خوانش خود برداشتي نو از سرگذشت او داشــته است ؛ چنانکه در ادبيات فارســي نظامي در تلاش براي دست يافتن به دنيايي بهتر که بتواند مدينه ي فاضله ي انســاني را تحقق دهد، اسکندر نامه را به نظم مي کشد کــه «در واقع ، طي اين ســفرهاي پايان ناپذير اســکندر بود که دســت يابي به چنين مدينه ي فاضله اي مي توانســت در خاطر شــاعر بگنجد»(زرين کوب ؛٢٢:١٣٦٩).