چکیده:
علم تاویل و هرمنوتیک از آن دست مباحثی است که میتوان گفت از ابتدای تاریخ تفکر بشری مورد توجه بوده و تقریرات گوناگونی از آن بیان شده است. در یونان باستان سخنانی که حکیمان و بزرگان اندیشه از معبد دلفی میشنیدند و آن رازها و رمزها به زبان خود میگشودند و یا سرودههای حماسی که هومر از سرگذشت انسانها در جامعه یونان و سرزمینهای اطراف داشتند حکایت از تأویلهایی است که از آغاز تفکر فلسفی به زبان یا قلم انسان جاری میشده است. در فلسفه اسلامی نیز، فیلسوفان مسلمان در کنار عارفان، ادیبان و متصوفه تأویل و کشف المحجوب را در گشایش رازها و معانی که بهویژه در متن مقدس که حقایقش لایه لایه است بروز دادهاند. محوریترین پرسش در تحقیق حاضر معطوف به ماهیت و حقیقت تأویل نزد دو حوزه فکری اسلام و مسیحیت است. این پرسش که هرمنوتیک و تأویل چیست؟ و هر کدام از چه خاستگاه فکری دیدگاه خود را بیان کردهاند. مثلاً در مواجهه با مباحث دینی چه در اسلام و چه مسیحیت آیا هرمنوتیک ممکن است؟ و اگر پاسخ مثبت است روش هرمنوتیک در اندیشه فیض یا شلایرماخر چگونه است؟ و پرسشهای دیگری که در این مقاله از نگاه دو فیلسوف اسلامی و غربی، مورد پاسخگویی قرار گرفتهاند. فیض کاشانی به عنوان یکی از نمایندگان تفکر دینی و پرورش یافته در حوزه حکمت متعالیه و شلایرماخر به عنوان اندیشمندی از تفکر فلسفی غرب، کسانی هستند که مبانی، روشها، مسائل و اهداف آنها در باب دین، خدا، انسان، با رویکردی تطبیقی و با روش تحلیلی – توصیفی مورد بررسی قرار گرفته است. علیرغم تفاوتهایی چند در مبانی، روش و اهداف تفکر فلسفی و دینی فیض و شلایرماخر در باب موضوعاتی که بدانها اشتغال داشتهاند هر دو متفکر میکوشند بر اساس نوعی نسبتسنجی میان انسان و حقیقت وجود به شیوههای تأویل متون و شناخت حقیقت آدمی بپردازند.
خلاصه ماشینی:
واژه تأويل جز در مورد معناهاي رمزي متون به ويژه متون مقدس و قرآن کريم ، در عرفان اسلامي به معناي شناخت اسرار روياها نيز به کار رفته است که اين معنا در انديشه هاي هرمنوتيک غرب بسيار چشمگير و حائز اهميت است .
حقيقت آن است که منشأ پيدايش هرمنوتيک جديد را بايد در کوشش هايي که براي حل تعارضات و پرسش هاي چالشي مربوط به تأويل صورت پذيرفت جستجو کرد و شلاير ماخر چهره اصلي اين تلاش شناخته ميشود.
در اين بخش گادامر، هرمنوتيک را به عنوان نظريه تفسير کتاب مقدس مورد ارزيابي قرار مي دهد و در جاي ديگر آن را علم و فهم زبان مي داند که مي توان با توجه به آن مباني معرفت شناختي يا روششناسي علوم انساني را به دست آورد آنگاه شاخه هاي هرمنوتيک فلسفي روش شناسانه و نقدي را بررسي کرده است .
نويسنده در مقايسۀ شاخصه هاي فلسفه ي اسلامي و فلسفه ي غرب به نکاتي مانند ديني بودن و غير ديني بودن فلسفه ، انتزاعي يا ملموس بودن مباحث فلسفي، تنوع يا يکنواختي مباحث فلسفي و دامنه جغرافيايي فلسفه مي پردازد و در تبيين انديشه انسان شناختي دو فيلسوف به طور مبسوط مبادي و پيش فرضها روش غايت مسائل و نتايج هر کدام از دو فيلسوف را توضيح مي دهد مسئله اي که اين رساله مي کوشد فروغي بر آن بتاباند به ماهيت آدمي ارتباط دارد يعني اگر در يک کلام بخواهيم مسئله اين رساله را خلاصه کنيم مي گوييم انسان چيست ؟ پرسشي که تازه نيست اما تقريبا به فراموشي رفته است اين پرسش تازه نيست چون مسبوق به سابقه است و بسياري از انديشمندان غربي و شرقي و فيلسوفان قديم و جديد آن را مطرح کردند ساختار اين پژوهش در تدوين رساله حاضر نيز به ما کمک کرده که هرمنوتيک را به عنوان هم موضوع و هم مساله از نظر فيلسوف مسلمان و مسيحي که اتفاقا نسبت هايي با دو فيلسوف نامبرده دارند مورد مطالعه قرار دهيم .