چکیده:
هر اثر ادبی در بافت خود نشانهای از منشاء اجتماعی دارد. محیط اجتماعی که اثر دران نضشج
گرفته در سبک و شیوة بیان کلام صاحب اثر منعکس شده است. غزلیّات شمس یکی از این آثار
است که مولانا به بسیاری از واقعیّات» اوضاع اجتماعی وآداب و رسوم میپردازد. شعر مولانا
علاوه بر این که بازتابی از حیات اجتماعی روزگار خویش و تصویر زندگی واقعیّات دوران خود
میباشد» شخصیّت فردی و اجتماعی او را نیز ترسیم نموده است. پژوهش حاضر تلاشی است در
تحلیل شخصیّت اجتماعی مولانا در غزلیّات شمس که رهیافتی است به شناخت مسایل اجتماعی و
فرهنگی روزگار خالق اثر؛ و ابزاری است کارآمد برای بیان نظام فکری عارفانه و عاشقانه او. در
این جستار بعد اجتماعی شخصیّت مولانا در دیوان شمس در دو بخش بررسی گردیده است:
بخش اوّل سرمایههای اجتماعیء بخش دیگر جامعه شناسی دیوان شمس که بعد اوّل بیشتر نمود
یافته است. امید است این پژوهش شاهراهی باشد برای سوق یافتن به سوی فضایل اخلاقی و دفع
رذایل و پستیها در عصر حاضر.
خلاصه ماشینی:
به رشتة تحریر درآمده است و همچنین محقّقان بسیاری مولانا و آثارش را مورد بررسی قرار دادهاند، امّا هیچ گونه تحقیق و پژوهشی در زمینة بُعد اجتماعی انجام نگرفته است، این انگیزهای برای پژوهش حاضر گردید و بنای کار در این تحقیق، مجموعة ده جلدی غزليّات مولانا معروف به دیوان کبیر یا کلیّات شمس تصحیح مرحوم فروزانفر میباشد.
زیرا جایگاه حقیقی او این گلخن نه، بلکه آن «گلشن لطیف» است: ای مرغ عرش آمده در دام آب و گلزان گلشن لطیف به گلخن فتادهای در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونهای؟با اهـل گـو لخـن به مـواسـا چگـونهای؟ (همان: 223) انسان برای معرفت خدا باید اوّل خود را بشناسد، امّا تا وقتی انسان از خود فرار میکند، این شناخت حاصل نمیشود: ماننده ستـوران در آب وقت خـوردن چون عکس خویش دیدیم، از خویش میرمیدیم (همان: 44) در لابه لای ابیات این سرودهها، نکتههایی هست که روابط اجتماعی او را با حکومت و نهادهای دوستی و مردمی نشان میدهد.
ک. اشرفزاده، 1378: 63) پس به اجمال میتوان گفت که مولانا با وجود آن که آدمی را به معرفت الهی از طریق عشق و شکیبایی ترغیب میکند و او را جهت رسیدن به اهداف و آمال معنوي امیدوار میسازد، زندگی اجتماعی را هم فراموش نمیکند و آدمی را به بیرون رفتن از خود و سفر کردن در جهان فرا میخواند تا تجربه اندوزد و آن چه را آموخته در معرض دید و داوری دیگران قرار دهد: گر دو هزار بار زر، نعره زند که من زرم تا نرود ز کان برون، نیست کسیش مشتری (مولانا، 1363: 219) در جامعه است که او با بحث و تفکّر در باب مسائل مختلف آشنا میشود.