چکیده:
مکان پدیده ایست که انسان در طول زندگی خود به آن معنا بخشیده و وابسته میشود. جایگاه عوامل کالبدی بهواسطه گریزناپذیر بودن امر کالبد در معماری سبب شکلگیری پایگاه وجودی در افراد میگردد. هدف از این مطالعه تأثیر مؤلفههای کالبدی بر دو مجموعه مسکونی کوی استادان و شهرک نیوساید اهواز و مشخص کردن تأثیر سهم هریک از این مؤلفهها بر القای حس مکان توسط مخاطبین است. این تحقیق با روش ترکیبی کیفی در کمی، ابتدا به جمعآوری اطلاعات کتابخانهای با تکنیک اسنادی پرداخته و سپس از تکنیک دلفی برای صحت سنجی مؤلفههای استخراج شده از متون بهره گرفته است. مؤلفهها در پرسشنامه با طیف لیکرت بین ساکنین توزیع شده است. نتایج با نرمافزار SPSS و با استفاده از آمارههای مختلف تحلیل استفاده شده است. نتایج حاکی از این است که در مجموعه مسکونی کوی استادان بیشترین سهم مربوط به مؤلفههای تنوع، نورپردازی، با مقدار(000/1)، حضور نیمکتها با مقدار (946/0) و کمترین سهم مربوط به سهولت دسترسی با مقدار (383/0) است. در واقع در ایجاد حس تعلق، عامل نورپردازی دارای تأثیر بسزایی است. تنوع فضایی در این مجموعه مسکونی و وجود نیمکتها موجب افزایش زمان حضور در فضا شده است و همین امر موجب افزایش دلبستگی و ایجاد حس مکان میشود. در مجموعه مسکونی نیوساید بیشترین همبستگی بین متغیر فضای سبز با دیگر متغیرهاست و بیشترین بهصورت موردی بین خوانایی و تنوع با مقدار (955/0) و سپس فضای سبز با معنادهی (921/0) و کمترین بین نما و کف سازی با مقدار (104/0) است. در مجموعه مسکونی نیوساید، تنوع فضایی را بهوسیله مکان عرضه میکند و میزان خوانایی آن موجب ایجاد فهم یا درک مکان میشود. همچنین فضای سبز، امکان حضور پذیری و استفاده از فضا را افزایش داده است.
Introduction: The place is a phenomenon to which man gives meaning to and becomes dependent in his lifetime. physical components of the body in architecture cause the formation of the existential base in individuals. This study aims to determine the effect of physical components on the two residential complexes of Kuy-e Ostadan and New Side town of Ahvaz and to determine the effect of each of these components on the dictation of place by individuals.
Methodology: This study with qualitative-quantitative research method has first collected literature with documentary technique. Then Delphi technique has been used to validate the components extracted from the Theoretical Foundations in this article. The components in the questionnaire were distributed among the residents with a Likert scale. The results have been analyzed using SPSS software and various statistics.
Results: In the Kuy-e Ostadan residential complex, the highest share is related to the diversity components, lighting, with a value of (1,000), the availability of benches with a value of (0.946), and the lowest share is related to ease of access with a value of (0.383). The lighting component had a significant effect in creating a sense of place. The diversity component and availability of the benches in this residential complex increased the time spent in this place. It is followed by incrementing the attachment and creating a sense of place. The highest correlation is between the green space variable and other variables in the New Side residential complex. The highest case is between readability and diversity with the value of (0.955). After them, green space with the meaning (0.921), and the lowest between the facade and flooring with the value of (0.104).
Conclusion: With an overview of the factors affecting the design of these two residential complexes, it can help to formulate more appropriate design criteria and provide the possibility of designing more quality housing. Therefore, urban planners and designers must pay special attention to the set of physical factors and characteristics that create the basis for the formation of different emotions between person and place on a home scale. This provides the basis for the qualitative growth and development of the residential environment for different residents as a platform for social life.
خلاصه ماشینی:
درنتيجـه فـرم فضايي خانه موجب افزايش حس تعلق به مکان و اين مسئله باعث ايجاد حس مکان از وراي تعاملات اجتماعي مـي شـد (عبدالـه زاده و ارژمنـد، ١٣٩١: ١١٤)، اما امروزه ، روز به روز تلاشي عظيم و مداوم بر روي ميزهاي نقشه کشي که محل طراحي اند، در جريان است و تـلاش مـي شـود، خانه هايي ساخته مي شوند که در آن ها مردم بتوانند زندگي شاد و سعادتمندي داشته باشند ولي به دليل اينکه شهرسازان و معماران بـه هنگـام طراحي خانه هاي مسکوني به تجربه زيسته مردم توجه نمي کنند، از خلق خانه هايي با معماري انساني باز مي ماننـد ايـن امـر موجـب مـيشـود ساکنان اين مناطق به محل زيست و فعاليت خود تعلق خاطر نداشته باشند(فروزنده و مطلبي ، ١٣٩٠: ٢٥).
در سال ١٣٩٠ نگين تاجي در مقاله اي بررسي نقـش عوامـل کالبـدي در ٢٠ تشکيل مفهوم مکان با هدف مشخص کردن چارچوب هاي اين حوزه و کاربردي کردن آن در زمينه معماري و شهرسـازي بـه ايـن نتيجـه رسـيد کـه عوامل مؤثر در تعريف فضا، لبه و مرز است در سال ٢٠١٥ در مقاله اي تأثير عوامل کالبدي بر حس مکان عباس زاده و همکاران به اين نتيجـه رسـيدند که شکل ظاهري و اندازه ، روابط فضايي و نحوه دکوراسيون و بافت طراحي داخل در اثرگذاري روي حس مکـان مهـم اسـت .