چکیده:
پروفسور سيّدعلياكبر حسيني يكي از تئوريپردازان معاصر علوم انساني اسلامي است. وي بناي علوم انساني معاصر را در حال فروريختن ميانگارند و به دنبال طرحي نو براي جامعهاسلامي ميگردد. وي در يك نگاه آسيبشناسانه علوم انساني دوران بعد از انقلاب اسلامي را در چنبره دو جريان ميداند: جريان اول: كه علوم انساني موجود را مطلقاً تخطئه مينمايد و از آن با عنوان «كفرخفيه» نام ميبرد. جريان دوم: كه در مقابل جريان اول، علوم انساني موجود را مرحله بلوغ آن در طي صدسال گذشته ميدانند و بيهيچ كم وكاستي آن را قبول مينمايند. به زعم مرحوم حسيني فضاي دانشگاههاي كشور بيشتر در تسلط اين جريان است.
وي در توضيح مفهوم علوم انساني اسلامي ابتداء به طرح و نقد چهارنظريه مي پردازد و متعاقباً با طرح و توضيح دو نظريه ديگر با عناوين نظريات تركيبي و تفكيكي، شالوده نظريه خود را بردوش اين دو جريان بنا مينمايد. چهار جريان فوقالذكر به شرح ذيل است: 1ـ نظريه انفعالي: اين نظريه در واكنشي شديد به علوم انساني موجود و به دنبال بازگشت به نظريات عالمان اسلامي در قرون گذشته است.مرحوم حسيني ضمن احترام به نظريات گذشته همه آنها را مستحكم نميشمارد فلذا برخورد محتاطانه و نقادانه با نظريات گذشتگان را لازم ميداند.
2ـ نظريه دستگاه معيار: در اين رويكرد، نظرياتي كه با اصول و مباني اسلام در تضاد هستند كنار گذاشته ميشوند و نظرياتي كه قطعيت علمي دارند پذيرفته ميشوندو نظرياتي كه در حد فرضيه هستند مورد بررسي بيشتر قرار ميگيرند. در نگاه حسيني اين نظريه شديداً در معرض التقاط قرار دارد.
3ـ نظريه رشد آزاد: در اين نظريه فرض بر اين است كه هر آنچه تن به داوري تجربي ندهد غيرعلمي است و اينكه علم بسان حيواني وحشي و رام نشدني است و نياز به آفرينشي جنگلي دارد كه رشد آزاد آن را امكانپذير سازد. فلذا بايد در فضايي آزاد به پرورش عالماني متبحر در دين و علوم انساني جديد همت گذاشت و هر آنچه از ايشان توليد شود علوم انساني اسلامي است.
4ـ نظريه پيشكش: اين نظريه استفاده از علوم انساني غربي را يك ضرورت ميداند و مدعي است كه بدون آن امكان حل مساله وجود نخواهد داشت.
وي با نقد چهار نظريه فوق اذعان ميدارد كه بين علوم انساني موجود و علوم انساني اسلامياي كه به دنبال آن هستيم قرابتي وجود ندارد چرا كه مكتبي كه انسان را صرفاً ماده ببيند با مكتبي كه انسان را ماده و معنا ميانگارد هيچ اشتراكي ندارند و متعاقباً به طرح دو نظريه ديگر ميپردازد.
5ـ نظريه تركيبي: ان نظريه به استفاده از وحي قطعي و عقل قطعي و كنار گذاردن وحي ظنّي و عقل ظنّي است.
6ـ نظريه تفكيكي: اين نظريه به تفاوت ماهوي و بنيادي علوم انساني اسلامي با علوم انساني غربي در دو سطح مكاتب و مسائل اذعان دارد.
دكتر حسيني با همسو دانستن دو نظريه فوق و اعلام همراهي ضمني با مفاد آنها ويژگيهاي علوم انساني مطلوب خود را به شرح ذيل اعلام ميدارد: 1ـ علوم انساني اسلامي در مباني و فلسفه با علوم انساني غربي تفاوت و تضاد دارد. 2ـ مفاهيم و موضوعات علوم انساني اسلامي با علوم انساني غربي متفاوت است. 3ـ واژگان علوم انساني اسلامي با غربي تفاوت دارد و اشتراكات بيشتر لفظي است. 4ـ روششناسي علوم انساني اسلامي برخلاف علوم انساني غربي، انحصار روش شناختي ندارد و حسب نوع و ماهيت مسائل، روشخاصي را اتخاذ ميكند.
وي با ذكر اهداف علوم انساني غربي به سمت تحكيم دموكراسي، سرمايهداري و ليبراليسم، اهداف علوم انساني اسلامي را شامل اين موارد ميداند: 1ـ عبوديت خداوند 2ـ خوديابي و خويشتن سازي 3ـ تلاش براي مصالح جامعه 4ـ كشف قوانين طبيعت. و در پايان مدعي ميگردد كه علوم انسانياي كه در غرب چارهساز است در جهان اسلام بليّه به شمار ميرود.