چکیده:
با اینکه «مبناگروی» رایجترین نظریه در توجیه معرفت است، انتقادهای ناظر به آن سبب شد معرفتشناسان معاصر آن را کنار گذاشته، دیدگاههای جدیدی ابداع کردند که مهمترین آنها انسجامگروی است. در این میان بیشتر انسجامگرایان طرفدار «انسجامگروی تبیینی» هستند.
تبیین، پاسخ به پرسش از علت یک پدیده است. فیلسوفان علم و معرفتشناسان هیچ اتفاق نظری در حقیقت تبیین ندارند؛ برخی الگوی قیاسی را مطرح کردهاند؛ برخی دیگر تحلیلی معرفتی از آن به دست میدهند و برخی ادعای بداهت مفهومی تبیین را پیش کشیدهاند.
به باور پیروان انسجامگروی تبیینی، باور به گزاره p هنگامی موجه است که با مجموعهای از باورهای فرد که نسبت به سایر مجموعه باورهای او بیشترین حد از انسجام تبیینی را دارد، هماهنگی داشته باشد و باور به p برخی از باورهای آن مجموعه را بهتر از نقیضش تبیین کند یا اینکه آن باورها، باور به p را بهتر از نقیضش تبیین کند.
انسجامگروی تبیینی اشکالات متعددی دارد؛ از جمله لزوم انسجام تبیینی بیشتر در مجموعه مشتمل بر حقایق کمتر، وجود تبیینهای بهتر، اما بیاعتبار و لزوم انسجام تبیینی مساوی در مجموعههای ناسازگار. تلاشهای طرفداران این نگرش در پاسخ به اشکالات ناکام بوده است.
خلاصه ماشینی:
بر این اساس بر پایه نظریه انسجام تبیینی، یک باور برای اینکه با باورهای متعلق به یک مجموعه انسجام داشته داشته باشد، افزون بر سازگاری با باورهای آن مجموعه، باید یک نقش تبیینی ایفا کند؛ اما توجیه تبیینی یک باور منوط به داشتن رابطه تبیینی با همه باورهای فرد نیست، بلکه وجود ایفای نقش تبیینی در ارتباط با برخی از باورها کفایت میکند؛ یعنی برای آنکه باوری مانند p موجه باشد، لازم نیست همه باورهای متعلق به مجموعه باورها را تبیین کند یا به وسیله آنهاتبیین شود، بلکه لازم است این باور یک بخش ضروری از تبیین برخی از باورهای متعلق به آن مجموعه باشد یا بخشی از آنچه که با چنین باورهایی تبیین میشود.
بدینترتیب مفهوم مورد نظر از انسجام را که برای ارائه یک نظریه انسجام در توجیه مورد نیاز است، به شرح زیر به دست میآوریم: S در پذیرش گزاره p بهطورکامل موجه است اگر و تنها اگر باور S به گزاره p با مجموعه C از باورها [1] هماهنگ باشد که این مجموعه در میان مجموعههایی از باور که توسط S درک شدهاند، دارای بیشترین حد از انسجام تبیینی باشد و باور به گزاره p یا چیزی را در رابطه با مجموعه C تبیین کند که به وسیله چیز [یعنی باور] دیگری که با p متناقض است، بهتر تبیین نمیشود، یا اینکه باور به گزاره p بهوسیله چیزی در رابطه با مجموعه C تبیین شود، و هیچ چیز [یعنی باور] دیگری که با آن تناقض دارد، در ارتباط با مجموعه C بهتر تبیین نشود (Lehrer, 1990, p.