چکیده:
در اواخر دورۀ ساسانی، یزدگرد سوم (631-651م) در آخرین تلاشها برای حفظ ملک و ملک پادشاهی، راهی خراسان شد. او قصد داشت نزد کنارنگ توس رود، اما حاکم توس کافی نبودن جا را بهانه کرد و نپذیرفت و او به سوی کنارنگ مرو رهسپار شد. ردّ پای کنارنگها در دورۀ ایران باستان و دورۀ اسلامی و داستانهای شاهنامۀ فردوسی دیده میشود. نگارندگان این پژوهش با رویکرد توصیفی- تحلیلی در پی پاسخ به این پرسش بودهاند که کنارنگها چه کسانی بودند؟ چه مناصب کشوری و لشگری داشتند؟ و در کدام منطقۀ جغرافیایی ایران حکمرانی میکردند؟ به منظور پاسخ به این پرسشها، آثار مورخان سدههای نخستین و همچنین مورخان معاصر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و معلوم شد واژه کنارنگ به معنای نگهدار کرانهها، والی و خداوند زمین است و در گزارشهای کتب تاریخی در مفهوم مناصب لشکری و کشوری همچون شاه، فرمانروا، مرزبان و صاحب طرف، سردار و سپهبد آمده است. کنارنگها از صفت پهلوانی و عدل و داد برخوردار بودند و حوزۀ جغرافیایی حکمرانیشان بیش از همه مختص شهرهای خراسان، نظیر مرو، نساء، توس و ابرشهر نیشابور و در دورهای طبرستان بوده است. آنها همنشین خاندانهای نامدار پارتی و ساسانی بودند و با گذشت زمان شکل خاندانی و موروثی پیدا کردند و در سدههای نخستین اسلامی کموبیش به حیات خود ادامه دادند.
At the end of the Sassanid period, Yazdgerd III (631-651 AD) left for Khorasan in the last efforts to preserve the kingdom and the kingdom. He wanted to go to Kenarng Toos, but the ruler of Toos excused himself for not having enough space and refused, and he left for Kenarng Merv. Footprints can be seen in the period of ancient Iran and the Islamic period and the stories of Ferdowsi's Shahnameh. The authors of this research with a descriptive-analytical approach have sought to answer the question of who were the side effects? What were their national and military positions? And in which geographical area of Iran did they rule? In order to answer these questions, the works of historians of the first centuries as well as contemporary historians were examined and analyzed and it was found that the word Kenarng means guardian of the coasts, governor and lord of the earth. The ruler, the frontier and the owner of the party, the commander and the general have come. The sides had the attribute of heroism and justice, and the geographical area of their rule was most specific to the cities of Khorasan, such as Merv, Nisa, Toos and the metropolis of Neishabour and during the Tabarestan period. They were the companions of famous Parthian and Sassanid families, and over time they took on a family and hereditary form and continued to live more or less in the first centuries of Islam.
خلاصه ماشینی:
ایـن پـژوهش بـا روش توصیفی ـ تحلیلی ، در پی پاسخ دادن به این پرسش اسـت کـه کَنارنـگ هـا چـه کسانی بودنـد؟ چـه مناصـب کـشوری و لـشگری داشـتند؟ و در کـدام منطقـه ی جغرافیایی ایران حکم رانی میکردند؟ بررسی و تحلیل آثـار مورخـان سـده هـای نخستین و دوره ی معاصر نشان داد که واژه ی کَنارنگ به معنای نگه دار کرانه هـا و والی و خداوند زمین است و در گزارش های کتـب تـاریخی ، در مفهـوم مناصـب لشکری و کشوری همچون شاه ، فرمانروا، مرزبان و صاحب طرف ، سردار و سپهبد به کار رفته است .
در بخـش دیگـر از شـاهنامه ، آنجـا کـه یزدگردسوم راهی خراسان می شود تا نزد کَنارنگ توس و سپس کَنارنگ مرو برود (همـان ، ١٣٨٦: ٤٤٠/٨-٤٥١)، باز هم کَنارنگ به عنوان یک منصب و در مفهوم فرمانروای ایالـت و شاه محلی به کار رفته است : «پس اکنون ز بهر کَنارنگ طوس / بدین سو کشیدیم پیلان و کوس » (همان ، ٤٤٤/٨) و نیز در بیت : «جهاندار چون کرد آهنگ مرو / به ماهوی سـوری کَنارنگ مرو» (همان ، ٤٤٠/٨) با مطالعه ی بخش های مختلف شاهنامه درمی یابیم که منصب کَنارنگ سال ها وجود داشته و ویژه ی دوران ساسانی نبوده است : «کَنارنگ با پهلوانِ گزین / ردان و بزرگانِ با آفرین » (همان ، ١٣٧١: ١٢/٣) «کَنارنگ و زِ هر که دارد درفش / خداوند گوپال و زرینه کفش » (همان ،٣٤/٣) «زن و کودک خرد و پیر و جوان / نه شـاه و کَنارنـگ و نـه پهلـوان » (همـان ، (164/3 «هر آنکس که با طوس در جنگ بود / همه نامـدار و کَنارنـگ بـود» (همـان ، (131/3 «کَنارنگ و جنگاوران را بخواند / ز هر گونـه یـی داسـتان هـا برانـد» (همـان ، (269/3 در این ابیات نقش نظامی کَنارنگان دیده می شود.