چکیده:
یکی از رویکردهای مهم در مبانی نظری برای تبیین رفتار کارآفرینی، مدلهای قصد است. در پژوهش حاضر، از میان عوامل مختلف زیستبوم کارآفرینی و مدلهای قصد، چهار ویژگی روانشناسیِ فردی شامل قصد کارآفرینی اجتماعی، خود-کارامدی، همدلی و نگرش نسبت به کارآفرینی و یک عامل محیطی شامل آموزش کارآفرینی انتخاب شده است. بنابراین، هدف اصلی این پژوهش، بررسی ارتباط میان متغیرهای کلیدی فوق است که شناخت نحوه و شدت ارتباط بین آنها، میتواند شرایط توسعه راهبردهای آموزشی در دانشگاهها برای بهبود قصد کارآفرینی دانشجویان را فراهم آورد. جامعه آماری این پژوهش، دانشجویان مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری رشتههای مختلف مرتبط با گردشگری و دانشجویان نامرتبط با رشتههای گردشگری اما فعال/شاغل در زمینههای گردشگری است. روش پژوهش بهمنظور بررسی ارتباط میان متغیرهای فوق، مدلسازی معادلات ساختاری با رویکرد حداقل مربعات جزئی است. در این راستا، بهترتیب، مدل اندازهگیری و مدل ساختاری بررسی شد. نتایج مدل ساختاری نشان داد که فرضیههای مبنی بر ارتباط مثبت بین همدلی و قصد و از سوی دیگر، همدلی و نگرش تایید نشد. نتایج مدل همچنین بیانگر آن است که آموزش نقشی اساسی در اخذ قصد کارآفرینی اجتماعی دانشجویان ایفا میکند بهطوریکه ضریب اثر کلی آن فراتر از متغیرهای خود-کارامدی، نگرش و همدلی است. بر این اساس، پیشنهاد میشود که موضوع کارآفرینی اجتماعی بهعنوان یک واحد یا سرفصل درسی در رشتههای مرتبط با گردشگری مد نظر قرار گیرد.
One of the salient approaches in the literature to explain and analyze entrepreneurial behaviors includes intention models. Of the various factors introduced in intention models, this study takes into account four psychological internal factors including entrepreneurial intention, self-efficacy, cultural empathy, and attitude. On the other hand, the study considers the external factor of entrepreneurial education. So, the main purpose of this study is to make an inquiry about interrelationships between the above variables to understand whether and to some extent they affect each other. This will finally lead to the formulation of strategies aiming at developing the entrepreneurial intention of students. The statistical population of the research includes doctoral and Master students studying tourism related majors or working in a tourism-related sector. The study method to analyze the interrelationships among the above variables is structural equation modeling with the partial least squares approach. In this respect, measurement and structural models were assessed, respectively. The results obtained indicate that the hypotheses referring to as the positive relationships between empathy and intention and on the other hand, empathy and attitude were rejected. In fact, having empathy skills will not lead to an entrepreneurial intention or to the improvement of attitudes towards entrepreneurship. Furthermore, it was found that education exerts a significant great impact on students to make entrepreneurial intentions in that its total effect was far beyond self-efficacy, attitude, and empathy. Based on this result, it is suggested to include social entrepreneurial subject in the tourism related students’ curriculum.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش ، از ميان عوامل گوناگون زيست بوم کارآفريني و مدل هاي قصد، چهار ويژگي روان شناسيِ فردي شامل قصد کارآفريني اجتماعي، خودکارآمدي، همدلي و نگرش نسبت به کارآفريني و عامل محيطي آموزش کارآفريني انتخاب شده است .
بنابراين ، هدف اصلي از اين پژوهش بررسي ارتباط ميان متغيرهاي کليدي يادشده است که شناخت نحوه و شدت ارتباط بين آن ها شرايط توسعۀ راهبردهاي آموزشي در دانشگاه ها براي بهبود قصد کارآفريني دانشجويان را فراهم مي آورد.
نتايج مدل همچنين بيانگر آن است که آموزش نقشي اساسي در قصد کارآفريني اجتماعي دانشجويان ايفا ميکند، به طوريکه ضريب اثر کلي آن فراتر از متغيرهاي خودکارآمدي، نگرش و همدلي است .
در اين پژوهش ، از ميان عوامل گوناگون زيست بوم کارآفريني و مدل هاي قصد، چهار ويژگي روان شناسيِ فردي شامل قصد کارآفريني اجتماعي ٥، خودکارآمدي ٦ کارآفريني اجتماعي ، همدلي قومي ـ فرهنگي ٧ و نگرش 8 دربارة کارآفريني اجتماعي و عامل محيطيِ آموزش کارآفريني اجتماعي انتخاب شده است .
بنابراين ، هدف اصلي از اين پژوهش ، بررسي ارتباط ميان متغيرهاي کليدي يادشده است که شناخت نحوه و شدت ارتباط بين آن ها شرايط توسعۀ راهبردهاي آموزشي در دانشگاه ها براي توسعۀ قصد کارآفريني اجتماعي دانشجويان را فراهم مي آورد.
سؤال اصلي مدنظر اين پژوهش آن است که نحوه و شدت ارتباط بين متغيرهاي خودکارآمدي ، همدلي قومي ـ فرهنگي ، نگرش ، آموزش و قصد کارآفريني اجتماعي دانشجويان چگونه است .
ضرايب فوق نشان مي دهد که از ميان متغيرهاي مدل ، به ترتيب ، آموزش و خودکارآمدي و نگرش براي ترغيب دانشجويان به داشتن قصد کارآفريني اجتماعي قدرت بيشتري دارند.