چکیده:
رمانتیسیسم، یک جنبش فکری، هنری و اجتماعی است که در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم پس از یک دوره ی کوتاه روشنگری در جامعه ی اروپا ظاهر شد. این نهضت ادبی ـ هنری مانند همهی انقلابها ابتدا با مخالفتهایی مواجه گردید؛ امّا سرانجام رمانتیکها با نبوغ هنرمندانه موفّق شدند اصول و ارزشهای خود را در جامعه ی اروپا رواج دهند. هر چند رمانتیسیسم بعد از مشروطه در ایران ذهن و اندیشه ی بسیاری از شاعران را تحت تأثیر قرار داده است؛ در این پژوهش برآنیم تا پس از گذری کوتاه بر زندگی خیّام نیشابوری، شاعر قرن پنجم و ششم، برخی از افکار و ایده های رمانتیکی را در شعر این شاعر بررسی کنیم. از آنجا که مبانی اصلی مکتب رمانتیسیسم بیان احساسات فردی است، جانمایه ی اشعار خیام نیز جلوهای از بروز احساسات فردی وی درباره ی جهان هستی، زندگی، مرگ، یأس و بدبینی است که در یکی از کوتاه ترین شکلها و قالبهای شعر فارسی؛ یعنی رباعی مطرح شده است.
Romanticism is an intellectual, artistic and social movement which appeared in the late eighteenth and early nineteenth centuries in Europe in the wake of a short period of Enlightenment. Much like all other revolutions, this literary-artistic movement initially faced oppositions. However, romanticists eventually managed to promote their principles and values in European societies via their own artistic genius and originality. In Iran, in the wake of Constitutionalism, Romanticism inspired many intellectuals and poets. This study purports to address the life of Khayam Neyshaburi, the fifth and sixth centuries poet, and trace Romantic ideas and thoughts in his poetry. One of the main tenets of Romanticism is the spontaneous overflow of individual emotions. In like manner, Khayam’s poetry also reflects his personal feelings about the universe, life, death, despair and cynicism, all of which are represented minimalistically in Rubayi stanzaic form.
خلاصه ماشینی:
فضاي تيره و تار بدبيني به عنوان يکي از مؤلفه هاي سبک رمانتيسيسم در اشعار خيام نيز ديده ميشود: آن کس که زمين و چرخ و افلاک نهـاد بــس داغ کــه او بــر دل غمنــاک نهــاد بسيار لب چو لعل و زلفين چـو مشـک در طبــل زمــين و حقــه ي خــاک نهــاد (خيام نيشابوري، ٣٥:١٣٨٣) در اين رباعي که نشانه ي غلبه افکار بدبينانه ي شاعر است ، گويا وي چشم خـود را به روي همه ي زيباييهايي که از عقل کل صادر شده بسته و فقط بـديهـا و زشتيهاي اين جهان را ميبيند.
«در قرن پنجم و ششم با آن که حکومت هاي به نسبت قوي در ايران ايجاد شدهبود؛ بــا آن حــال بايــد آن را دورهي قتــل و غــارت و نــاراحتي دانســت » (صــفا، ١٠٠:١٣٧٨)؛ از اين رو در نظر دارد انسان را به آرامش و شادي فرا خواند: مي خوردن و شاد بودن آيين من اسـت فارغ بودن ز کفر و دين ، دين مـن اسـت گفتم به عروس دهر کابين تو چيسـت ؟ گفتــا دل خــرم تــو کــابين مــن اســت (خيام نيشابوري، ٢٩:١٣٨٣) در اين رباعي، شاعر که از شرايط موجود در جامعه ي خود بسيار رنج ديدهاست ، در پي آن است کـه بـا روي آوردن بـه شـادماني، روح دردمنـد خـود را تسـلي بخشد.