چکیده:
شاهنامهشناسان به اخلاق، فلسفه، جهانبینی، خداشناسی و انسانشناسی در شاهنامه پرداختهاند، اما کمتر نگاهی جامع داشته یا با دستهبندی به الگویی فراگیر رسیدهاندکه همۀ لایهها را دیده باشد. گاه با نگرشی محدود، بر سویههایی از این جهانبینی تاکید شده و گاه برداشتهایی تازه ارائه شده است. تنوع جهانبینیها شاهنامه را پیچیده و چندلایه کرده که با هنر فردوسی یا گردآورندگان منبع او یکپارچه شده است. شاهنامه جولانگاه بینشهای گوناگون است و یکسویه به پاکسازی دیگران نپرداخته است. این رویکرد به انباشت بینشهای کهن کمک کرده و بدون حذفگرایی، سنتها را منتقل کرده است. هر یک از جهانبینیهای گوناگونی که از باستان در ایران وجود داشته، روند زیست و تکوین تاریخی خود را گذارنده است. در این روند، رویارویی این نگرشها گاه یکی را ضعیف و دیگری را برجسته ساخته؛ ولی حریف را نابود نکرده است. تا اینکه در پیکری دیگر به زیست تاریخی خود ادامه داده است؛ اگرچه با نام و چهرهای متفاوت. رواداری و پذیرش «دیگری» به اندیشههای گوناگون اجازۀ رشد داده و این برخوردها به شکوفایی فرهنگی انجامیده است. این مقاله همچنین به برخی از عوامل پیچیدگی شاهنامه و تنوع جهانبینیهای آن پرداخته؛ ازجمله گستردگی زمانی و موضوعی، اخلاق گاهان، جهانبینی ساسانی، جایگاه خرد و تاریخنویسی حکمتآموز.
خلاصه ماشینی:
همچنین فوشهکور که بر اخلاق (بیشتر سیاسی) و اندرز شاهان ساسانی (مانند انوشیروان) و حکمت حکیمان زردشتی (مانند بزرگمهر) انگشت نهاده (فوشهکور، 1377: 77- 58) و نیز به نگاه خردورزانه و فلسفیِ فردوسی به تاریخ و سرنوشت انسان/ ایرانی و عناصر داد، خرد، کین، تاریخنگری، اخلاق، جبر و هنر اشاره کرده است (همو، 1389: 16-9).
در این زمینه میلانیان نیز بینش فلسفی فردوسی را بر دو عنصر خرد و اخلاق استوار دانسته؛ که هم بسیار میهنی و ایرانی است و هم جهانشمول و انسانی (میلانیان، 1389: 119-102).
بهگمانم این شرایط برای خداینامهنویسان ساسانی و گردآورندگان شاهنامۀ ابومنصوری نیز وجود داشته است، اما به دلایلی کار فردوسی دشوارتر بوده است.
همچنین اهمیت «خرد» در داستانهای شاهنامه و نیز در اندیشه و زبان فردوسی (در دیباچه و لابهلای داستانها) بر رواج این لقب افزوده است.
20 اندرزهای خود فردوسی نیز همان رنگ و لعاب را دارد و نگرش فردوسی با بزرگمهر و دیگر حکیمان تاریخ ایران تفاوتی ندارد و همه یک ریشه و آبشخور داشته، که همان فرهنگ و حکمت کهن ایرانی بوده است.
اما با نگاهی گذرا به شاهنامه نیز درخواهیم یافت که چنین نشده و این اثر بههیچروی متنی آشکارا و کاملاً دینی/زردشتی یا سیاسی/ حکومتی نیست؛ و حتی در بسیاری از موارد رنگوبویی غیرزردشتی (پیشازردشتی/ آریایی/ مهری یا پسازردشتی/ سامی/ اسلامی، یا قومی/ملی یا دهری/زروانی) دارد (خالقی مطلق، 1390 الف: 215-207).