چکیده:
در سازمانهای امروزی، عملکرد یک سازمان میتواند تا حدود زیادی تحت تأثیر سبک رهبری آن سازمان باشد. در این راستا تحولات مدیریتی و حضور سازمانها در دنیای رقابتی و پیچیده امروز نیازمند آن است که رهبری سازمان نیز به مانند سایر علوم نیازمند مهارت و تخصص ویژه باشد. رهبری استراتژیک اثرگذار بهعنوان یک عنصر کلیدی در عملکرد مؤثر یک سازمان در نظر گرفته میشود که در محیط پویا و دشوار قرن بیست و یکم مطرح شده است. در مواجهه با ناامنی اطلاعات و کمبود منابع، رهبری استراتژیک برای رسیدگی به آشفتگی محیطی و نیاز دائمی به تحول سازمانی مناسب برای تحقق اهداف تعیین شده، مورد نیاز است. اکثر مطالعات مفهومی و تجربی نشان دادهاند که رهبری استراتژیک بهطور قابل توجهی بر عملکرد سازمان تأثیر میگذارد. علیرغم اهمیت رهبری استراتژیک مطالعات نشان دادهاند که تأثیر رهبری استراتژیک بر عملکرد یک سازمان به عوامل متعددی بستگی دارد. تا به امروز، تنها برخی از مطالعات تجربی، ارتباط مستقیم و غیرمستقیم بین رهبری استراتژیک، محیط خارجی، تحول سازمانی و نتایج را تحلیل کردهاند. هدف این مقاله کشف این شکاف پژوهشی میباشد. این پژوهش در تجزیه و تحلیل به بیان نکتهای تازه میپردازد که نشان میدهد تأثیر مستقیم رهبری استراتژیک بر عملکرد سازمانها مبهم است، زیرا تأثیر محیط خارجی و تغییرات سازمانی میتوانند تعدیل شوند.
خلاصه ماشینی:
تجزیه و تحلیل رهبری استراتژیک برای تحول سازمانی و مشارکت کارکنان ( نمونه موردی: بانک های کشاورزی شهر تهران) نویسندگان: عمید دیلمی معزی 1 مهران مختاری بایع کلایی 2 چکیده: در سازمانهای امروزی، عملکرد یک سازمان میتواند تا حدود زیادی تحت تأثیر سبک رهبری آن سازمان باشد.
رهبری استراتژیک اثرگذار به عنوان یک عنصر کلیدی در عملکرد مؤثر یک سازمان در نظر گرفته میشود که در محیط پویا و دشوار قرن بیست و یکم مطرح شده است.
نمودار(1): توزیع فراوانی برحسب جنسیت (به تصویر صفحه مراجعه شود) با توجه به نتایج حاصل شده در این قسمت مشاهده میشود که فراوانی افراد در سنین بین 41الی 50سال بیشینه و برابر با 52درصد از کل نمونه آماری است.
05 است، بنابراین فرضیه صفر را رد میکنیم و نتیجه میگیریم که تفاوت قابل توجهی در رهبری مؤثر بر اساس مدت زمان خدمت در عوامل زیر وجود دارد : * کار گروهی از آنجایی که میانگین رتبه پاسخگویانی که مدت زمان خدمت آنها 15-20 سال بوده 269.
بنابراین، برای تحقق این معیارها، شرکتها میتوانند استراتژیهایی را ایجاد کنند که بتواند مجموعه مهارتهایی را توسعه دهند و به کارکنان در انجام مسئولیتهای اضافیای که توسط سازمان به آنها واگذار میکند، کمک کند.
*تعیین مقصود یا هدف : تنها فراهم کردن یک وظیفه برای یک فرد کافی نیست، بلکه داشتن هدف و مقصود نیز برای آن بسیار مهم است، زیرا این حس مثبت را به کارمند می دهد که اگر آنها باهم همکاری کنند به نفع سازمان است.