چکیده:
صورت هندواروپایی واژه «دیو» در اصل نام خداوند است. زرتشت پیامبر پرستش خدایان دوران کافری را منع کرد و عالمیان را به ستایش اهورامزدا فراخواند. دیوان در این مقام، نخست به اساطیر و سپس به افسانه و داستان پیوستند. فولادغندی دیوی است که بهتر است او را کولادغندی بنامیم و غندی باید با واژه «gannāg mēnōg» پهلوی مربوط باشد. به نظر پروفسور آرتورکریستنسن اکوان و دیو سپید، هر دو، نامشان به صورت «spēd ī axwān» که در جاماسپ نامه آمده است، بازمیگردد. نام دیو سپید و واژه spēd را باید برگردان خطی فعل «spayeiti» اوستایی، به معنای « میافکند» دانست و «spayeiti» نام گناهی است که امکانی برای کفاره ندارد و مرتکب را به دوزخ خواهد افکند. با این توضیح است که غلبه بر دیو سپید معنایی عرفانی مییابد و چیرگی بر دیو سپید پیروزی بر نماد گناهان است.
Originally, the Indo-European word “dew” means “god”. Worshipping the pagan gods was abolished by Zoroaster. Moreover, the prophet invited the people of all races to praise only Ahura Mazda. Consequently, after ages, the traces of dews could be found only in the relevant myths and tales. “Phulad-i Ghandi” is a dew who had better be called Qula-i Ghandi. The component “Ghandi” may be related to the Middle Persian term “gannag menog”. According to Professor A. Christensen, the names “Akvan” and “Dew-i Spid” are related to “seped i axwan” in the Jamasp Namag. In this regard, one may think of the name “Dew-i Spid” and the word “seped” as the modified forms of the Avestan verb “spayeiti”, meaning “he throws away”. Also, “spayeiti” is a sin for which there is no penance and the sinner will be sent to Hell. Therefore, the defeat of “Dew i Sped” would have a mystic sense and could be understood as the defeat of the symbol of all sins.
خلاصه ماشینی:
وي در هفتخوان خود به ويژه به جنگ ديوان ميرود (شـاهنامه فردوسـي، جلـد دوم، ١٩٦٦، ص ٩٠): نه ارژنگ مانم نه ديو سپيد نه سنجه نه پولاد غندي نه بيد به نام جهانآفرين يک خداي که رستم نگرداند از رخش پاي مگر دست ارژنگ بسته چو سنگ فکنده به گردنش در پالهنگ سر و مغز پولاد را زير پاي پي رخش برده زمين را ز جاي واژه «غندي» صفت براي ديوي است که ضبط نامش به صورتهاي «اولاد» يا «کولاد» نيز هست ، و به نظر ميرسد که نکته نخستين را بايد درباره همين نام پولاد يا کـولاد و اولاد در ميـان نهـاد.
توضيحي را که در اينجا ميتوان افزود، يکي آن است که براي آمدن نشانه اضافه ̄i (ماهيار نوابي، ١٣٧٨؛ همو، ١٣٨٠) در naxwa ̄t ispe، خلاف قاعده شناخته و آشناي حذف امروزي آن در زبان فارسي در اضافه مقلوب و پس از صفت و موصوف مقلوب، مثالهايي را در زبانهاي زنده ايراني و نيز در متون قديمي ميتوان يافت که در آنها کسره باز ميماند، مانند «خوشگل کيجا» به معناي «دختر خوشگل » و «مقبول کيجا» و « فوتبال زمين » به معناي «زمين فوتبال»، که در کرشته نزديک به تهران اينک به کار ميرود و نيز سجيغ ث غمدغنلو (درخت آسوري، بند ٣٦: متن هاي پهلوي چاپ بنياد فرهنگ ايران، «شماره ١١٢»: ١١١، س ١٤) که ميشود nham-hirza ̄h ias، يعني «همالان شاه، همپايگان و رفقاي شاه» يا اجيفقث ث گجصقث (zreh ̄i ̌warkas، «درياي ورکش و فراخکرد و درياي محيط »: همان: ١١٢، سطرهاي ١٧-١٨) و يا ح غب ثفقآ ث ضقثآاا (saxwan ̄n izarre، «سخن زرين »، همان، بند ٥١: متن هاي پهلوي: ١١٣، سطر ١٦) به همين روال naxwa ̄t ispe نيز به خوبي ميتواند همان «اخوان سپيد» باشد.