چکیده:
تربیت که یکی از زمینههای مهم در مناسبات انسانی است نیز از این قاعده مستثنا نیست. مکاتب تربیتی هیچگاه خود را فارغ از چارچوبهای بنیادین و اصول نظری معرفی نمیکنند. حتی مکتبهایی چون رفتارگرایی، که بر رفتار تاکید میکنند و اهداف کلی و آرمانی را چندان قابل مطالعه و تحقیق نمیدانند، نیز هرگز ادعایی در شکستن حصر قواعد و اصول کلی حاکم بر رفتار را ندارند؛ چرا که پذیرش همین قواعد و اصول کلی سبب امتیاز و تشخیص مکاتب تربیتی و جدایی آنها از یکدیگر میشود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهای متناسب با آن است. وجود اصول و قواعد کلّی آموزش های دینی در مدارس و مناسبات انسانی و مرجعیت آن برای تفسیر رفتارها آنچنان آشکار است که غالبا نیازی به بیان تشریحی آن وجود ندارد. بدیهی است که هیچ کنش و واکنش انسانی نمیتواند در خلا و بدون ضابطهای مشخص آغاز، و بی هدف پایان پذیرد. رفتارهای یکسان زیادی میتوان یافت که خاستگاه واحدی ندارند؛ به منظور متفاوتی انجام میشوند و احتمالا نتایج مختلفی نیز به بار می آورند.