خلاصه ماشینی:
"،01 آن لحظه،زمان مغتنمی بود،برای افراد دیگر، تا به او حملهور شده و چون قاتلی دستگیرش سازند و یک نفر از بین جمع،به گونهای که ضارب متوجه نمیشد،از پشت دو چشمانش را میگرفت و دیگری کمربند را از دستش میقاپید و فی الفور به نفر بعد میداد و نفر بعد به بعد از خود،تا الی آخرین نفر،آخرین نفر کمربند را به آقا میداد،دوباره که کمربند به دست آقا میرسید،ضارب را نیز به نزدش میآوردند و با اشارهء آقا،چشمانش را باز میکردند،چنانکه، در آن لحظه هم،نباید گیرندهء چشم خود را میشناخت،پس آقا از وی میپرسید: آقا:دی گورم،کیمده،گوزلرین،تودمو شدو11؟، ضارب اگر درست پاسخ میداد که رها میشد و کتک نمیخورد،ولی اگر پاسخش غلط بود،آقا به جانش میافتاد و با کمربند کتکی جانانه،نثار جانش میساخت."