چکیده:
امروزه،صدها کسب و کار،با رکود و کسادی مواجهاند.در بسیاری از موارد،درآمدها،جریانهای نقدینگی و سودآوری،سیر نزولی نشان میدهند.شاید هم اعداد و ارقام معرف ثبات باشند ولی شرکت قادر به تامین نیازهای مشتریان خود نباشد.حتی ممکن است شرکتی تحت نظارت دولت باشد و پیش از آنکه هرگونه تصمیم راهبردی مهمی بگیرد،میبایستی تایید و توافق دولت را کسب کند.عوارض این نابسامانی،متفاوت است ولی نتایج تقریبا همیشه مشابه است:هیئت مدیره اعتماد خود را به مدیریت از دست میدهد و از یک فر خارج از شرکت خواهد خواست تا هدایت شرکت را برعهده بگیرد و حیات را به آن برگرداند. به این وضعیت بحران مالی گفته میشود.من همواره در زمره آن مدیرانی بودم که برای چارهاندیشی و حل بحرانهای مالی در یک شرکت فراخوانده میشوم.شخصا،از آن دسته از افرادی هستم که میتوانم از عهده اداره بحران مالی برآیم.در بیش از 15 سال،در سه نقش مختلف؛یعنی،به عنوان:مدیر اجرایی ارشد،مدیر عامل و مشاور خارجی،کسب و کارهای مختلفی را رهبری و یا کمک کردهام تا از بحران خارج شده،حیات سازمانی و مالی خود را به دست آورند.در طیف وسیعی از بخشهای مختلف صنایع،از قطعات صنعتی گرفته تا خدمات تشخیص طبی،من همواره به این نتیجه رسیدهام که مسائلی که منجر به رکود و یا بحران میشوند معمولا به یک شکل شروع میشوند و من همواره یک سری از درمانها را برای فایق آمدن بر علل بروز مشکلات، اعمال کردهام.
خلاصه ماشینی:
به طور حتم؛پاسخگویی به این پرسشها حتی برای شرکتهایی که در حال حاضر در بحران به سرمی برند نیز مفید است ولی چرا در انتظار درد سر باشیم؟هر مدیر عاملی میتواند همین ابزار را در شرکت به نسبت موفق خود نیز برای شناسایی مسائل بالقوه و رسیدگی به آنها پیش از آنکه بحرانی شوند،به کار ببندد و با بهره گیری از اهرمههای پیشگیرانه؛رهبری شرکت میتواند امور را به گونهای بهبود بخشد که دیگر نیازی به بخدمت گرفتن مشاوری برای رفع بحران نباشد.
عدم تعادلها و زیاده رویها هنگامی که من یک شرکت را مورد مطالعه قرار میدهم،معمولا کار خود را با بررسی جاهای بسیار روشن ولی در بسیاری از مواقع دور از نظر،که معمولا سازمانها به طور ناموزون و نامتعادلی به آن بخش بیش از اندازه توجه و یا برعکس به آن کم توجهی کردهاند،شروع میکنم.
هنگامی که من در سال 1995 به عنوان مدیر عامل وارد این کسب و کار شدم،صنعت آزمایشگاههای خون از کلاهبرداری و سوء استفاده،شمار زیاد مشتریان ناراضی و عدم وجود انضباط در فرآیندها رنج میبرد و همانگونه که قابل پیشبینی بود،سودآوری و گردش نقدینگی به سرعت سیر نزولی طی میکرد؛این وضعیت در بسیاری از شرکتهای دیگر نیز وجود دارد.
به ویژه،پس از تشریح آنچه من به عنوان 5 مرحله یک کسب و کار از آن یاد میکنم به تیم ارشد مدیریتی و پرسیدن این پرسش که:"شرکت شما در کدام مرحله قرار دارد؟"این تفاوت در پاسخ چشمگیرتر بود.