خلاصه ماشینی:
"همهء اینها این سؤال را به میان میآورد:«در نهایت،چه تمایز اخلاقی وجود دارد میان یک برزیلی که کودکی بیخانه و بیسرپناه را به سوداگران اعضای بدن میفروشد و یک امریکایی که صاحب همهء تجهیزات لازم است،اما باز به دنبال تجهیزات و لوزام بهتر میرود و میداند که آن پول میتواند به مؤسسهای اهدا شود که از آن برای نجات زندگی کودکان نیازمند استفاده کند؟» نویسنده در ادامه معرفی اندیشههای سنگیر این عقیدهء وی را تشریح میکند که"رفتاری که اخلاقا قابل دفاع نیست،همیشه غیرعقلانی نیست.
(به عبارت دیگر خود رابط میان انسانها است که خصلت دارد نه آنکه رابطهای وجود داشته باشد و اخلاق به صورت یکی پیوست و ضمیمه بر آن باز شود).
به زعم هانس یوناس در اینجا عمیقتری ریشههای بحران فرهنگی عصر حاضر نهفته است یعنی نیست انگاری: فقدان ملاک و مبنایی برای داوری دربارهء خوبی و خیر طبیعت و عاری بودن طبیعت از هرگونه وجه انسانی که بتوان با آن ارتباط حرمتآمیز داشت،پاسخ دادن به چالش اخلاقی بنیادینی را که قدرتهای جدید انسان امروز در برابرش قرار داده،غیر ممکن(و با بسیار دشوار)ساخته است:چالشهایی از این قبیل که انسان امروز چرا باید به فکر زمین و انسانهای آینده باشد؟چرا انسان امروز باید به طبیعت به عنوان چیزی فراتر از منبعی صرفی برای بهرهبرداری تکنولوژیک بنگرد و در حفظ آن بکوشد؟لورنس و گل معتقد است که یونانس یگانه راه پاسخ داده به بحران فرهنگی ریشه گرفته در فرهنگ مدرن را نقد فلسفی نیستانگاری میداند،کاری که خود وی در بسیاری از آثارش بدان پرداخته است."