خلاصه ماشینی:
"واقعا به معنای پایان گرفتن عصر استعمار است؟یا اینکه باید عصر حاضر را به عنوان مرحلهای تازه و کمتر مشهود از امپریالیسم دانست؟اگر چنین است،پس چگونه«کشورهای توسعه یابنده»به این آسانی پیام متبارک و سلطهآفرین علم و فنآوری را پذیرا شدند؟و آیا نویدهای رونق اقتصادی و پیشرفتهای فنی از طریق واردات فنآوریهای مدرن در عمل تحقق یافت؟یا اینکه حاصل همهء حرفها در بسیاری از کشورها فقط تخریب فرهنگی،ضایعات محیطزیست و پدید آمدن نوعی فقر نوین بود؟آیا مفروضات اساسی پیامهای مورد بحث در خود کشورهای صنعتی هم مصداق داشته است و آیا مازاد تولیدات مادی5 در کشورهای صنعتی مادر واقعا حاصل فنآوری علمی جدید بوده یا اینکه منابع دیگری هم وجود داشته است؟زیرا،اگر اعتقاد به تأثیرات کارساز و رفاه آفرین پیشرفتهای فنی به همین زودی در خود کشورهای صنعتی صرفا به صورت اسطوره درآمدهاند،چگونه میتوان آنها را در فرهنگهای دیگر بدون قید و شرط،پایه و مبنای «مفهوم توسعه»6قرار داد؟ ولی پیش از آنکه به آثار و عوارض تکنولوژی نوین در کشورهای جهان سوم بپردازیم،لازم به نظر میرسد که برآورد حتیالمقدور دقیق و واقعبینانهای از دستاوردهای علم و فنآوری مدرن در خود کشورهای صنعتی امروزین به عمل آوریم.
این توهم خوشبینانه که رونق و رفاه اجتماعی و اقتصادی کشورهای پیشرفتهء کنونی منحصرا نتیجهء کاربرد علم و فنآوری جدید است،با آنکه مدتها با انواع وسایل تبلیغاتی در همهء کشورهای توسعه یابنده پخش میشد اخیرا نیز،به رغم نتایج نه چندان محسوس و قابل دفاع آن،در میان گروههای وسیعی از مردم نفوذ کرده است و در حال حاضر از این نظریه کمک میگیرد که گویا به کمک فنآوریهای کاملا جدید و ابتکاری میتوان توسعهء صنعتی را چنان به پیش برد که ضایعات محیطزیست و منابع طبیعی به حداقل ممکن برسد."