خلاصه ماشینی:
"گذشته از توصیف چند رویه خرد در مقدمه،در گفتوگوها،توصیهها و برخورد عقائد و آراها،واژه خرد اغلب با سایه روشنهای معنایی استعداد تمییز و تشخیص آدمی است که البته با مایه نمادین یا تمثیلی به کار رفته است:مثلا: همه برگ وی پند و بارش خرد کسی کو خرد پرورد کی مرد (جلد ششم،ص 68،بیت 39) خرد همچو آب است و دانش زمین بدان کین جدا و آن جدا نیست این (هفتم،ص 202،16) سخن لنگر و بادبانش خرد به دریا خردمند چون بگذرد (هشتم،ص 145،1540) در تصویر شاعرانه،استعاری: روان در سخن گفتن آژیر کن کمان کن خرد را سخن تیز کن (هشتم،ص 140،1455) ز شمشیر دیوان خرد جوشن است دل و جان داننده زو روشن است (هشتم،ص 179،2464) به معنای عقل حسابگر: بدو گفت پیران که با روزگار نسازد خرد یافته کارزار (سوم،ص 95،بیت 1466) بمردی هنر در هنر ساخته خرد از هنرها برافراخته (یکم،ص 177،649) هنر بیخرد در دل مرد تند چو تیغی که گردد ز زنگار کند (چهارم،ص 67،بیت 921) از دیگر صور خیال زیبای شاهنامه آنهایی است که شب و روز را با طعم جنگی و همچنین غنایی تصویر میکند: شب آمد یکی ابر شد با سپاه جهان کرد چون روی زنگی سیاه چو دریای قارست گفتی جهان همه روشناییش گشته نهان (دوم،ص 86،بیتهای 198/197) تو خورشید گفتی به بند اندرست ستاره به خم کمند اندرست (دوم،ص 99،بیت 428) چو خورشید گشت از جهان ناپدید شب تیره بر دشت لشکر کشید (دوم،208) چو باریک و خمیده شد پشت ماه ز تاریک زلف شبان سیاه به نزدیک خورشید شد چون درست برآمد پر از آب رخ را بشست (چهارم،ص 201،بیتهای 1382/1381) چو از کوه بفروخت گیتی فروز دو زلف شب تیره بگرفت روز از آن چادر قیر بیرون کشید به دندان لب ماه در خون کشید (چهارم،ص 188،1165/1164) یکی از مختصات شایان توجه شاهنامه آن است که در لابهلا و گاهی در حاشیه رویدادهای مرکزی آن گهگاه با آداب و اطلاعات تاریخی گنجیده در لفافه افسانه برمیخوریم."