خلاصه ماشینی:
"آزاد پشت تا بودیم میزهای دیگر خالی بود.
پشت میز آبی دریا سه تا ماهی با ماه بحث میکردند.
پشت میز به ماه یک جام سرخ یاد سفارش کردیم به سرو یک بطر سبز خواب.
ماهی آزاد ننشسته گفت: -من اینها را دوست دارم از فلسهای جیب،تقویم آبها را بیرون آورد و روز سرخ عشق را نشان داد،و آه کشید...
بهرام ماهی،گریان گفت: -من دوست دارم دریا را،آنجا!
ما دیدیم ماهیها ناآرام در تور سبز ماه هیاهو کردند سه تایی هیاهو کردیم: -جام -سرخ -یاد!
سیروس ماهی،آن نهنگ خندان،گفت -من آفتاب را،من خواب...
سیروس ماهی خوابید؛در خواب دید سه تا پروانه در هوای سحرگاهی رنگین کمان کشیدند.
سرو،دیر آمد،گفت: -خواب نبود،رفتم گشتم آب آوردم بهرام ماهی برخاست: -عجب،عجب قافیهی بیرنگی آوردی.
آزاد ماهی فکری کرد و گفت: -اگر من بودم شراب میآوردم سیروس ماهی،آن شاه ماهیها،در خواب گفت: -آفتاب،آفتاب...
سرو،ناراحت یک بطر آب زمزم کوبید روی میز ماهیها ترسیدند؛هراسان به حوضهاشان برگشتند"