سعی کنید سوال زیر را مورد بررسی قرار دهید:شما واقعا همیشه همه کاری را اشتباه انجام میدادید؟یا گاهگاهی در مورد کاری موفق نشده و به مقصود نرسیدهاند؟و اگر در گذشته کاری اغلب غلط از آب درآمده،دلیل بر این است که بازهم این طور باشد؟ حال در همین جای سعی کنید تفکر غیرعقلایی «من همواره همه کار را اشتباه انجام میدهم»را به تفکر عقلانی تبدیل کنید:«در گذشته من کارهایی را اشتباه انجام میدادم،اما کارهایی هم بوده است که درست انجام دادهام».
سوال زیر را یک بار مورد بررسی قرار دهید: «برای چه باید بتوانم همه کاری انجام دهم؟چه کسی غیر از شما میتواند آن کار را هم انجام دهد؟اگر کاری به نظر شما مطلوب برسد و یا دیگران درباره آن نظر دیگری داشته باشند،نتیجه بد چه خواهد بود؟این امر چقدر حقیقت دارد که این نتیجه بد واقعا روی داده است؟» شما میتوانید این تفکر غیرعقلایی«من باید همه کار بلد باشم»را جایگزین این تفکر عقلانی کنید:«خوب بود اگر من این کار را انجام میدادم، من برای همه کار تلاش میکنم اما اگر این کار درست از آب درنیامد آن وقت دنیا به آخر نمیرسد».