چکیده:
نویسندگان مقالات بر آنند که ناسیونالیسم متعلق به چند قرن اخیر است و تشکیل دولت صفوی نقطه عطف ملیگرایی است و مشروطه مبتنی بر اندیشه شهروندی و محصولش را دولت ملی میدانند، نهضت ملی را نقطه تکامل ناسیونالیسم ایرانی میشمارند، البته آقای غنینژاد انسانگرایی را مهمتر از ملیگرایی میداند. مولفان، نظام بینالمللی را در حال حاضر بر اساس الگوی دولت - ملت استوار میدانند. افراط در ملی گرایی را ریشه جنایات قرن بیست میشمارند. آقای عبدی مخالفت با ملیگرایی را خطری جدی میداند و آقای رجایی سست شدن مفاصل ناسیونالیسم را ارتجاع معرفی میکند و آقای فراستخواه معتقد است اگر عارضههای قدرت و تصلب و تحجر از دین رفع و رجوع شود، با فکر ملی سازگاری ذاتی و مفهومی ندارد و آزادسازی دین موجهترین گزینه است.
خلاصه ماشینی:
"6. آقای عبدی بر آن است که »نادیده گرفتن ملیتگرایی و مقابله با اصل آن، به نوبه خود خطری جدی است، مخالفان ملیگرایی مثبت بیش از آنکه در صدد گسترش فرهنگ صلح و نیز برداشتن مرزهای جغرافیایی و برداشتن همه تمایزات و نزدیک کردن انسان به یکدیگر باشند، در پی تمایز بر مبنای دو اردوگاه حق و باطل، خوب و بد، و خودی و غیرخودیاند«، حال آنکه تمایز براساس اردوگاه حق و باطل و خودی و غیرخودی، تمایز جدیدی نیست؛ بلکه از دیرباز وجود داشته است و با تأملی در خلقت آدمی و برخورد شیطان با او، این تمایز را میتوان دید.
ایشان، »فکر ملی را حاصل عقل سلیم و لازمه دینداری مطلوب را تناسب با آن« میداند، در حالی که نظریهپردازان غرب نیز، از جمله ایان مارکم معتقد است: »رابطه دین و ناسیونالیسم رابطه پیچیدهای است«، در پایان ایشان گزینه آزادسازی دین را موجهتر از خصوصیسازی آن مینمایاند، درحالی که آزادسازی دین به معنی آنکه هر فهمی از دین در سطح جامعه و افراد پذیرفته شود و هر کس به فهم دینی خود عمل کند، علاوه بر مخالفت با اساس دین اسلام، جامعه آرام را به میدان نبرد برداشتهای متفاوت از مذهب تبدیل میکند؛ چرا که هر برداشتی این احتمال را دارد که تضاد کامل با برداشت دیگری از دین داشته باشد."