چکیده:
این مقاله به بررسی مقبولیت،مشروعیت و ارتباط آنها با کارآمدی روحانیت در ایران و منزلت آنان نزد جوانان میپردازد.چارچوب نظری این مقاله مبتنی بر نظریه نخبهگرایی است و فرضیه این تحقیق بیان میدارد که کارآمدی و ناکارآمدی حکومت بر مقبولیت و آنگجاه بر مشروعیت حکومت در نزد جوانان تاثیرگذار بوده و این امر از طریق مقولاتی چون عملگرایی،پیشرفت،موفقیت عملی،منطقگرایی ناشی از ساختار اجتماعی محقق میگردد.برداشتی منقمح نشده از یگانگی دین و سیاست سبب تسری هرچه بیشتر دیدگاه اداری-دولتی پدر سالار میشود که طی آن دولت حتی علیرغم خواست خود،مسئول همه چیز میشود و این در حالی است که دولت قادر به پاسخگویی به تمامی چالشهای پیشرو نیست.این عدم توانایی که به صورت ناکار آمدی متجلی میشود،بیش از هر چیز مقبولیت و مشروعیت روحانیت و منزلت آن را به چالش میکشد.
خلاصه ماشینی:
"اما روی دیگر این اقبال عمومی،انتظار مردمی برای پاسخگویی به نیازها بود و اگر این انتظار برآورده نمی شد ادبار عمومی را در پی میداشت و شاید این نکتهای بود که توجه کمتر بدان شده بود گستردگی مفهومی و وسعت دامنه یگانگی دین و سیاست به هر اندازه که گسترش یابد از سویی میتواند دامنهء دخالت و قدرت روحانیت و وابستگان فکری روحانیان و بویژه دولت دینی را گسترش دهد و از سوی دیگر میتواند انتظارات از روحانیان و دولت دینی را به پدرسالارانهترین شکل و افراطیترین حد دولت رفاهی افزایش دهد و بدینسان روحانیت و دولت وابسته به او را مسئول همهء نیکیها و بدیها بداند؛که البته همواره وزن بدیها با توجه به نابسامانیهای موجود اجتماعی و مشکلات ساختاری اقتصادی-اجتماعی(چه در عرصه جهانی و چه در عرصه ملی)بیش از تاب و توان دولتها و اعمال مثبت آنهاست.
با اتخاذ چنین چارچوبی ایشان معتقدند که نظام جمهوری اسلامی ایران در بیست سال گذشته دارای سه مرحله بوده است: 1-سیاست و اقتدار کاریزمایی از 1375 تا 1360 2-سیاست و اقتدار سنتی از 1368 تا 1376 3-گرایش به سیاست و اقتدار قانونی از 1376 به بعد در این خصوص میتوان گفت که اولا،به نظر میآید که در اطلاق مشروعیت کاریزمایی بر دوران اولیه باید تردید رواداشت چرا که شواهد عینی جدی در مقابل این اطلاق وجود دارد بویژه از حیث تاکیدهایی که امام خمینی بر رعایت چارچوبهای قانونی،فاصلهگیری روحانیت از قدرت و..."