خلاصه ماشینی:
"زمانی که شهید اشرفی و یک فرد دیگر به نام حاج آقا امام سدهی و چهل طلبه دیگر را آیت الله بروجردی به اینجا فرستاد،آنها به اینجا آمد و این مسجد را درست کردند.
گفتم ما به شاه عبد العظیم رفته بودیم و آنجا حاج آقا اشرفی را دیدیم و گفت بچه خوب شده است.
خاطرات خادم مدرسه آیت الله العظمی بروجردی کرمانشاه از شهید محراب در نظر حاج علی شکوهنده شهید اشرفی اصفهانی،جلوهگر منتهای صفات انسانی است و زمانی که قصد دارد یکی از این صفات نیک شهید را بر شمارد،از کلمه"خیلی"با تأکید صوتی استفاده میکند؛آنچنانکه دیگر جای هیچ شبههای وجود نداشته باشد.
در اینجا اوج احساسات حاج علی شکوهنده (به تصویر صفحه مراجعه شود) در برق چشمان او دیده میشود و آن،ذکر خاطرهای از شهید اشرفی است که برایش بسیار ارزشمند است؛ خاطرهای که شاید شاه بیت گفتوگوی این خادم پیر باشد.
"حاج علی میگوید شهید اشرفی از برخورد تند من با یک فقیر سخت آزرده شده بود و میگفت:"این فقیر از آبروی خویش مایه گذاشته و به اینجا آمده است تا چیزی به دست آورد.
پیرمرد،در آخرین جملات خود، درحالیکه از یاری نکردن ذهن در ادای دین به این شهید بزرگوار غمگین است،اینبار دیگر بغضش میترکد و در چند جمله شهید اشرفی را دعا میکند و همچنین ضمن تعریف از فرزندان آن بزرگوار، خصوصا آقازادههای شهید،برای آنان نیز طلب خیر دارد و به حقیر سفارش میکند به ایشان بگویم که برایش دعا کنند و باز تکرار میکند:"شهید اشرفی انسان خیلی خیلی خیلی بزرگی بود..."