خلاصه ماشینی:
"پیش از طرح یک زیبایی باوری جدید که این دو رویکرد را حول مفهوم اثر خوب باهم ترکیب کند،من تأملات زیباییشناختی فراختری را با ویژگی زیباییشناسی پراگماتیست در دیدگاه جان دیویی (John Dewey) و ریچارد شوسترمن (Richard Shusterman) مطرح میکنم که تاملات زندگی محورشان با تاملات هنر محور ایزمینگر در تضاد است.
ایزمینگر اصلا نمیتواند این کار را انکار کند،اما چرا ارائه مفهوم جهان هنری به ذاته تجربه زیباییشناختی را ارتقا میدهد؟حتی اگر مفهوم مذکور درباره هنرمند با مسامحه دریافته شود،مشکل پابرجا خواهد بود زیرا نظریه کاربردی ک تنها بیان میکند که هنرمندان هستند که هنر را ارتقا میدهند(اگر این عقیده درست باشد که ارتباط زیباییشناختی،در صورتبندی ایزمینگر، (به تصویر صفحه مراجعه شود)ریچارد شوسترمان در حقیقت نوعی از هنر است).
مفهوم جهانهای هنریای که کارکردشان ارتقا ارتباط زیباییشناسی است که حتی با فرض امکان اجتماعی بودن آن به نظر غیرقابل دفاع است؛و اگر تنها ارتباط زیباییشناختی است که هنری است،در این صورت نظریه کاربردی از لازم است که ما در جایی دیگر ملاحظات زیبایی شناختی واقعیای را که برای یک زیبایی باوری جدید ضروری است،جستجو کنیم شرح طبیعتگرایانه فراگیر دیویی از زیباییشناسی،دست کم روش را طرح میکند که در آن هنر مفهومی به هنگام خلق و نظاره،میتواند به لحاظ زیبایی شناختی درک شود.
آثار هنری بنیانشکن (Disruptive) نیز که ممکن است به عنوان آثاری تعجبآور و ناراحتکننده مورد توجه واقع شوند،چنین اند و بااینحال،مسئله اساسی در نظر کرول ودانتو(کسی که ضرورتا بدون کنار گذاشتن نظریههای غیرزیباییشناختی هنر،میتواند ویژگی های زیبایی شناختی را در آثار مفهومی بپذیرد)درباره وجود هنر بهطور ذاتی و یا ضرورتا درمورد زیباییشناسی است و هر دوی آنها این مطلب را که آثار هنری در ابتدا زیباییشناختی هستند،انکار میکنند."