خلاصه ماشینی:
"فکر نمیکنید این باز به همان مسئله هدفگذاری بسته به شرایط انضمامی بازگردد؟ بله،در اینکه بههرحال مکتب فرانکفورت به شکلی به یک محتوای گنگ وابسته ماند که آن محتوا هم در خیلی از زمینهها یا ناکامل بود و (به تصویر صفحه مراجعه شود) احیای سوژه روانکاوی،مارکسیسم و ژیژک صالح نجفی تزویج فرویدیسم و مارکسیسم گذشته از آدورنو که در جایجای نوشتههایش از نظریههای فروید در تحلیلهای اجتماعی خود(بهویژه در واکاوی ابعاد مختلف«فرهنگ توده»)بهره میجست و قطع نظر از آثار اریش فروم در باب روانشناسی اجتماعی(و در عینحال،کتاب جذاب او باعنوان «رسالت فروید»)،احتمالا مهمترین کوششها را در راه تزویج روانکاوی فرویدی و نظریه مارکسی،مرد سوم مکتب فرانکفورت یعنی هربرت مارکوزه بزرگ به عمل آورد.
ولی بههرحال برای ما مسئله این بود که در مقابل این وازدگی و فرهنگی شدن،این روزمره شدن و این برگشتن به تکثر هویتهایی که خود را در قالب کنشهای فرهنگی تزئینی مطرح میکند و در برابر از دست رفتن آن کلیگرایی و آن سیاستی که نظم موجود را بهطور ریشهای به چالش منطق ایدئولوژیکی که ژیژک در مقدمه دالی به آن اشاره میکند که فعلا تا ابد ما ما با همین نظم جدید جهانی موجود باید بسازیم و این به تاخیر انداختن و خلاصه کردن همه چیز در امر ممکن و به نوعی حل کردن رادیکالیسم سوبژکتیو در محتواهای خاص و تجزیه کردنش به همین هویتهای خاص مثل زنان،سیاهان،مسلمانان و غیر بدون اینکه هیچکدام از اینها سرمایهداری و حتی دولت را زیر سؤال ببرند و اینکه فقط بحثهای فرهنگی-موضعی خودشان را پیشببرند."