خلاصه ماشینی:
"اگرچه به عنوان دانشجوی بورسیه به دانشگاه نیویورک رفته بودم و قرار بود همه هزینههای تحصیلم پرداخت شود (تصویرتصویر) ولی هیچ وقت از تهران برای من پولی نرسید چون آن سالها با شلوغیهای اصفهان و تهران مصادف شده بود و دولت،عملا از دانشجویان خارج از کشور حمایت نکرد.
در آن مجموعه، 21 خانواده زندگی میکردند و به جز من و همسرم،خانواده آمریکایی دیگری که از ایالت دوری به آن دانشگاه آمده بودند،بچه داشتند اما این مجموعه همه خصوصیاتی را که یک خوابگاه باید داشته باشد،داشت و فضای خوابگاه،به جز روزهای تعطیل که همه دانشجویان در حیاط پشتی خوابگاه جمع میشدند و بساط جوجه کباب را راه میانداختند،کاملا آرام و بیسروصدا بود.
اما زیباترین خاطره این دوره،در خوابگاه برای من و خانوادهام رخ داد؛ درسم تمام شده بود و دوستان ما میدانستند که قصد داریم به زودی آمریکا را ترک کنیم و به ایران برگردیم."