"کسی از او پرسید:«چرا چنین چیزهای غریبی به دور کمر و بر سرداری؟» آن شخص جواب داد:«من علم زیادی دارم و شکمم(اگر با این کمربند مسین محافظت نشود)ممکن است بترکد و برای عوام سفیه و جاهل چراغی بر سردارم تا آنان را روشن کنم.
شاه گفت:«شخصی خردمند و نامدار در تمام این ایالت پیدا نمیشود؟این خیلی شرم آور است که مهمانی در اینجا سؤالهایی بکند که هیچکس نتواند به آن جواب بدهد.
ولیعهد با سر یک چینی را فرا خواند و او قدم پیش نهاد و حرفهای او را ترجمه کرد که خلاصۀ آن این بود:فرا خوانده شدن ما به هیچوجه به منظور اذیت و آزار نبوده است.
» یکی از ما کاغذ را روی زانویش گذاشت و این جمله را روی آن نوشت:چه سودی خواهد داشت اگر مردی تمام جهان را تسخیر کند،اما روحش را از دست بدهد؟ «اوه،پس خط کشور شما این طوری است!من تا به حال چنین خطی ندیده بودم."