خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود)تا الان دو روز میشود که میلر به همراه بقیه افراد گروه ovarB زیر باران،منتظر افرادیک گروه دیگر ایستاده است.
وقتی که گروه برسد میلر سرش را از گودالیکه در آن مخفی شده بیرون میآورد و تمام گلولههای مشقیاش را مستقیما به جادهشلیک میکند.
گروهبان یکم کوتاه قد که بارانیاش تقریباتا نزدیکی قوزک پایش پایین آمده بود،به آرامی به طرف جیپ حرکت کرد.
قبل از اینکه گروهبان یکم یکبار دیگر اسم او راصدا بزند،میلر سعی میکند به سختی خود را از سنگر بیرون بکشد.
میلر حدس میزند که گروهبان یکم میخواهد او را بغل کند و مثل هرکس دیگرکه در این موقعیت این کار را میکند او را دلداری دهد اما فایدهیی نداشت.
میلر نمیتوانست به آنهایی که هنوز زیر بارانایستادهاند فکر نکند و این فکر باعث میشد که بخندد و پاهایش بلغزد.
ارتش همیشه نامهها را اشتباه پخش میکند و حالااین اتفاق برای میلر افتاده است."