خلاصه ماشینی:
"هایدگر در مقاله«طریق من در تفکر و پدیدارشناسی»(نگاشته شده در 1974)ضمن شرححال خود،به اشناییش با کتابی به نام درباره معناهای چندگانۀ هستی در اندیشه ارسطو اثر«فرانتس برنتانو»در دوران دبیرستان(1907)اشاره میکند،که با طرح این سؤال بنیادین در ذهن وی راه زندگی او را تعیین کرد:«هرگاه هستی در معناهای فراوان فرض شود[همچون محمولی برای چندین موضوع]،معنای بنیادین خود آن چیست؟ هستی به چه معناست؟»2» چندسال بعد(1913)هنگامی که هایدگر رساله پایاننامۀ دورۀ نخست تحصیل خود را در رشته فلسفه با عنوان نظریۀ حکم در روانشناسی باوری:یک درآمد انتقادی-تحصیلی به منطق نگاشت در پایان رساله دو پرسش بنیادین را مطرح نمود؛نخستین پرسش آنکه:«معنای معنا چیست؟»وی تصریح کرد که این پرسش در قلمرو بحث منطقی مطرح نیست،اما بیرون این قلمرو،به صورت جدی مطرح میشود،گو اینکه آدمی باید پیش از پرداختن به معنای هر هستندهای،گونهای درک پیشاتجربی از معنا در سر داشته باشد.
البته مسلما ابزاری بودن،در این مرحله و باتوجه به موضعی که هایدگر در باب معنا اتخاذ میکند هزگر بهمعنای بازتابی صرف معانی ثابت و مستقل از عالم نیست،چنانکه در مرحله نخست اینگونه بود-بلکه ابزار انگاشتن زبان به لحاظ تأخر آن از تفهم دازاین از عالم است و اینکه این تفهم در وهله بعد به سخن و گفتار میآید؛چنانکه هایدگر میگوید:«لوگوس[عقلانیت مشترک میان دازاینها-عقلانیت]در بیشتر موارد خود را بهعنوان زبان بیان میدارد»اما دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم که حوزه دلالت-که منجر به اظهاراتی در زبان میشوند-به نحوی به زبان هم محدود هستند."