تکنی کالرجو - مجله کلک ادب و هنر

"«هی جو زن خوشگلت چه‌طوره؟شکمش‌ بالا نیامده؟» این بار تکنی کالرجو گفت: «عومر چه‌طوره بعضی‌ها هرچه خودشونو جر بدن باز هم نمک ندارن!» داشتم زیر چشمی نگاهش می‌کردم. دو روز بعد که تکنی کالرجو رفته بود طبقه‌ی اداری بالا،تنه‌ی درخت را از سر راه‌ جاروم برداشتم. زیاد شوخی‌ می‌کنی،ولی بهترین دوست منی لعنتی!یه‌ چیز خیلی مهمو می‌خوام بهت بگم!» گفتم:«جون بکن تکنی کالرجو!» گفت:«می‌خوام بگم یکی می‌خواد... یه‌ چیزهایی دیدم که بهم علامت می‌ده می‌خوان‌ منو بکشن!من که نباشم،بازنشستگیم به زنم‌ می‌رسه!» گفتم:«با این حرف‌ها و ول‌خرجی‌ها نکنه‌ پاک دیوونه شدی تکنی کالرجو!» گفت:«نه عومر،من یه چیزهای عجیب و غریب دیدم که بهم علامت می‌ده. دو-سه گاز که‌ زد،گفت:«این ساندویچ‌های خوشمزه‌رو کی برات درست می‌کنه؟» گفتم:«خیلی عوض شدی،عادت- مادت‌هاتو گذاشتی کنار تکنی کالرجو؟» خندید و گفت:«عادت-مادت رو ولش، چیزهای خوشمزه‌رو باید خورد،مگه نه‌ عومر؟» پرسیدم:«با عیال چه‌طوری؟» گفت:«اون‌حرف‌ها رو فراموش کن!زن‌ خوبی دارم،اشتباه می‌کردم عومر."