چکیده:
مطالعات در مورد فرهنگهای مختلف نشان میدهد که هویت فردی براساس مفاهیم دوگانه جنسی زن و مرد که در جوامع غربی جنسیت نامیده میشود،چندان پدیده جهانشمولی نمیباشد؛زیرا این قبیل گفتمان نه در جوامع شرقی معمول است و نه اینکه در بین خردهفرهنگهای کشورهای غربی مرسوم میباشد.بنابراین مرکز اصلی تفکیک جنسی عمدتا کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی است. لذا در این مقاله استدلال میشود که ستیز جنسی سیاست قدرتهای حاکم بر جوامع یادشده در جهت جایگزینی ستیز طبقاتی میباشد.
خلاصه ماشینی:
از اين گذشته مارکسيست ها نيز در مورد پديده جنسيت علت يابي نموده اند که شايد رويکرد خود مارکس ٢ در اين خصوص معنادار باشد؛ ولي قبل از اين که ديدگاه وي را مورد مطالعه قرار دهيم ، يادآوري اين نکته ضروري است که نبايد نظرات مارکس را تکرار داده هاي اثر معروف انگلس ٣ در کتاب منشأ مالکيت ، خانواده و دولت دانست ؛ چرا که او درخصوص پديده ياد شده بيش از اين که با دانش مردم شناختي آشنا بشود، با توسل به استدلال فلسفي به بيان موضوع تلاش ميکرد که عمـدتا با مباحث از خودبـيگانگي وي مرتبط بود.
Lash به گونه فزاينده اي گسترش مييابد و با اوج گيري آن ديگر امکان اتحاد جنسيت ها بعيد به نظر ميرسد؛ بنابراين دومين روي سکه يعني طرح رفع تبعيض جنسي که امروزه افکار عمومي جهانيان را به خود مشغول نموده است ، در واقع در جهت مشروعيت بخشيدن به آن شکاف ياد شده کارکرد خواهد داشت ؛ زيرا در عصر حاکميت فردگرايي و پيدايش روح فردي، ديگر بازگشت به روح جمعي چنان ميسور نخواهد شد؛ شايد از اين رو جوامع پيشرفته کاپيتاليستي در راستاي رفع تبعيض جنسي پيشقدم شده اند؛ چون گمان ميرود که رشد روح فردي موجب قوام و دوام شکاف بين آن دو خواهد شد که نتيجه آن بروز انسان ابزارگونه است .