چکیده:
همه در یک پایه نیستند. این مقاله به فراوانی افراد یا اشخاص اصلی حکایتهای بوستان اختصاص یافته است و نگارندگان با تسامح در برخی از موارد،برای بیان منظور خود از واژگان یا اصطلاحاتی چون«شخصیت»،«پویایی»و «ایستایی»که در واقع،بیشتر به حوزهی داستاننویسی نوین تعلق دارد، کمک گرفتهاند.در هر حال،منظور از واژهی«شخصیت»عنصری است که رویدادها،کنشها یا محادثهها در پیرامون وجود او شکل میگیرند.در مجموع،این مقاله نشان میدهد که: 1.در حکایتهای بوستان چه گونهای از شخصیتها،نمود بیشتری دارند؟ 2.پویایی و ایستایی شخصیتهای اصلی حکایتهای بوستان چگونه است؟ 3.در میان شخصیتهای انسانی،چه کسری به زنان و چه اندازهای به مردان اختصاص یافته است؟ 4.چه تعداد از شخصیتهای اصلی بوستان چهرهی مثبت و چه قدر چهرهای منفی دارند؟ 5.سهم شخصیتهای مذهبی-عرفانی،تاریخی-اسطورهای و تمثیلی چه قدر است؟ بلاغت و رسایی سخن شیخ اجل با عوامل متعددی پیوند دارد.او از هر فرصتی برای به اوج رساندن کلام خود و تسخیر بیشتر مخاطب بهره میجوید.اگرچه هدف اصلی سعدی حکایتپردازی نبوده است،بلکه از حکایت بیشتر به عنوان ابزاری برای تبیین دقیقتر اهداف تعلیمی و تربیتی خویش و همراه کردن مخاطب با خود بهره میگیرد،اما باریکبینیها و ظرافتکاریهای آگاهانهی او در گزینش افراد یا اشخاص و عناصر حکایتها نیز در بلاغتجویی او بیتاثیر نیست. بوستان یا سعدینامه از مثنوی های مشهور و تاثیرگذار تعلیمی- تمثیلی ادب پارسی و به اعتقاد برخی از سعدیپژوهان،برجستهترین اثر شیخ اجل است.سعدی در این مثنوی برای رسانیدن پیامهای خود،از ابزار و رسانهی پرتاثیر«حکایت»بهرهی فراوان برده است.در مجموع، 183 حکایت یا حکایتوارهی کوتاه و بلند در بوستان-براساس نسخهی مرحوم یوسفی-وجود دارد که بیتردید از لحاظ هنری و زیباییشناسی
خلاصه ماشینی:
"»(بهپور، 5731:4)البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که سعدی اغلب با هنرمندی خاصی شخصیت یا افراد دخیل در حکایتهای خود را برمیگزیند و اگرچه براساس اصول داستاننویسی نوین چندان به امر شخصیتپردازی توجهی نشان نمیدهد ولی در بیشتر موارد با شگردهای خاص و با بهرهگیری از شیوهی بیان پرتاثیر خود،این کاستی را جبران میکند.
به این معنی که مثلا در باب 4 بوستان(که این عنصر بیشتر از همه در این فصل نمود پیدا کرده است) با استفاده از شخصیتهای عرفانی مطرح در تاریخ ادبیات،با توجه به موضوع باب که تواضع است،ذهن خواننده را آماده میکند تا رفتاری متناسب با روحیهی صوفیانه و عارفانهی آنها از این افراد سر بزند و با تکیه بر ویژگیهای خصوصی هر کدام از این شخصیتها و خصوصیات اخلاقی کلی منصوب به جماعت صوفیان،حکایتهای خود را با نتایج اخلاقی مشخص و مورد انتظار دربارهی موضوع باب،تمام میکند.
مثلا در دومین حکایت باب 4،بایزید بسطامی،بامداد یک روز از حمام بیرون میآید و طشت خاکستری بر سرش ریخته میشود؛اما بایزید،چه براساس ویژگیهای شخصیتی خاص او که نقل شده و چه براساس خصوصیاتی کلی که از یک عارف نامی صاحب شهود میتوان انتظار داشت،نه تنها اعتراض نمیکند،بلکه در کمال«تواضع»،حالی عارفانه به او دست میدهد و اینطور نتیجه میگیرد که:بایزیدی که درخور آتش دوزخ است، چرا باید از خاکستری رنجیده شود و چون آتش سرکشی کند!؟ به این ترتیب،سعدی در یک حکایت پنج بیتی در نهایت ایجاز،تنها با استفاده از یک شخصیت معروف و استناد به نام او در نهایت سادگی و هوشمندی به شخصیتپردازی هنرمندانه پرداخته است."